English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
fulminate U باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
fulminates U باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
fulminated U باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
rebuke U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
trounces U سرزنش کردن
trounced U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
reprimands U سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
reproving U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
haze U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
berating U سرزنش کردن
rebukes U سرزنش کردن
wig U سرزنش کردن
reprimand U سرزنش کردن
reprimanded U سرزنش کردن
reprimanding U سرزنش کردن
rebuked U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
dispraise U سرزنش کردن
trounce U سرزنش کردن
upbraided U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
reprehend U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
censured U سرزنش کردن
natters U سرزنش کردن
twit U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
lash vt U سرزنش کردن
rebuking U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
censures U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
threap U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
chidden U صداکردن سرزنش کردن
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
wite U توهین سرزنش کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
checked U سرزنش کردن رسیدگی کردن
viyuperate U توهین کردن سرزنش کردن
blamed U سرزنش کردن ملامت کردن
blaming U سرزنش کردن ملامت کردن
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
blame U سرزنش کردن ملامت کردن
blames U سرزنش کردن ملامت کردن
earful <idiom> U پرخاش کردن ،سرزنش کردن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
declare U افهار کردن گفتن
declaring U افهار کردن گفتن
declares U افهار کردن گفتن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
rumored U شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors U شایعه گفتن و یا پخش کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
rumor U شایعه گفتن و یا پخش کردن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
rumour U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours U شایعه گفتن و یا پخش کردن
citing U اتخاذ سند کردن گفتن
cites U اتخاذ سند کردن گفتن
rumoured U شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
cite U اتخاذ سند کردن گفتن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
iterate U دوباره گفتن بازگو کردن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
cited U اتخاذ سند کردن گفتن
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done . <proverb> U گفتن سهل تر از عمل کردن است .
to wheeze out U باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one U به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com