Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mitten
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
syndactyl
U
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
fingerprint
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
finger
U
انگشت
digit
U
انگشت
adactylous
U
بی انگشت
digits
U
انگشت
dactyl
U
انگشت
fingers
U
انگشت
monodactylous
U
تک انگشت
forefingers
U
انگشت نشان
forefinger
U
انگشت شهادت
forefinger
U
انگشت نشان
syndacty
U
چسبیده انگشت
pinkie
U
انگشت کوچک
little fingers
U
انگشت کوچک
forefingers
U
انگشت شهادت
gazing stock
U
انگشت نما
phalange
U
بند انگشت
the first or index finger
U
انگشت شهادت
fingerprinted
U
اثر انگشت
egregious
U
انگشت نما
the first or index finger
U
انگشت نشان
five finger
U
پنج انگشت
potentilla
U
پنج انگشت
finger mark
U
اثر انگشت
toenail
U
ناخن انگشت پا
finger print
U
اثر انگشت
fingering
U
استفاده از انگشت
fingerprint
U
اثر انگشت
notoriety
U
انگشت نمایی
pinky
U
انگشت کوچک
rule of thumb
U
حساب انگشت
sawison keut
U
نوک دو انگشت
pollex
U
انگشت شست
soleprint
U
انگشت نگاری از پا
soon koot
U
نوک انگشت
digitiform
U
انگشت مانند
toenails
U
ناخن انگشت پا
fingers
U
انگشت زدن
index fingers
U
انگشت نشان
finger
U
انگشت زدن
finger painting
U
نقاشی با انگشت
knuckles
U
بند انگشت
knuckle
U
بند انگشت
cinqfoil
U
پنج انگشت
middle finger
U
انگشت میان
medius
U
انگشت وسطی
medius
U
انگشت میان
marplot
U
انگشت به شیر زن
agnail
U
میخچهء پا یا انگشت پا
fingered
U
انگشت مانند
fingered
U
انگشت دار
cinquefoil
U
پنج انگشت
fingertips
U
نوک انگشت
dactyloscopy
U
انگشت نگاری
the middle finger
U
انگشت میانه
the ring finger
U
انگشت حلقه
the little finger
U
انگشت کهین
to become a byword
U
انگشت نماشدن
fingerprinting
U
اثر انگشت
dactylitis
U
اماس انگشت
dactylagraphy
U
انگشت نگاری
conspicuous
U
انگشت نما
fingerprints
U
اثر انگشت
ring finger
U
انگشت انگشتر
ring fingers
U
انگشت انگشتر
fingertip
U
نوک انگشت
index finger
U
انگشت نشان
digitate
U
انگشت دار
flagrant
U
انگشت نما رسوا
proverbialize
U
انگشت نما کردن
notoriously
U
بطور انگشت نما
tap the door with your fingers
U
انگشت بزنید بدر
finger thumb opposition
U
تقابل شست و انگشت
polydactyl
U
چند انگشتی پر انگشت
finger tapping
U
ضربه زنی با انگشت
ring fingers
U
انگشت چهارم دست چپ
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
the little finger
U
انگشت کوچک کلنج
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
hitsu shiubi
U
مفصل انگشت وسط
To finger something.
U
به چیزی انگشت زدن
To take fingerprints.
U
انگشت نگاری کردن
pettitoes
U
چیز بی ارزش انگشت پا
nose-picking
U
انگشت کردن در بینی
knucklebone
U
استخوان بند انگشت
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
phalanges
U
استخوان انگشت گروه
phalange
U
استخوان انگشت یاپنجه
to run over
U
تند انگشت گذاشتن
pinkie
U
انگشت کوچک دست
finger print department
U
اداره انگشت نگاری
finger play
U
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark
U
با انگشت چرک کردن
little finger
U
انگشت کوچک دست
indexes
U
نمودار انگشت سبابه
ring finger
U
انگشت چهارم دست چپ
finger glass
U
فرف انگشت شوئی
index
U
نمودار انگشت سبابه
indexed
U
نمودار انگشت سبابه
pizzicato
U
با ضرب نوک انگشت یاناخن
phalangeal
U
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
lumbrical
U
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
finger
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
U
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
fingers
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
jams
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold
U
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
to make an e. of oneself
U
خود را انگشت نما کردن
agnus castus
U
پنج انگشت فلفل بری
toe
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poking
U
فشار با نوک انگشت حرکت
pokes
U
فشار با نوک انگشت حرکت
fingering
U
پنجه گذاری انگشت کاری
toes
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poked
U
فشار با نوک انگشت حرکت
jam
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
poke
U
فشار با نوک انگشت حرکت
jammed
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
To be flabbergasted (bewildered).
U
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
toes
U
انگشت پای مهره داران جای پا
toe
U
انگشت پای مهره داران جای پا
to gouge out a persons eye
U
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to poke somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
percuss
U
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
ageum son
U
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one
U
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
lifting
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli
U
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke
U
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump
U
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
toe loop jump
U
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tap loop jump
U
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tetrandrous
U
دارای چهار کاسبرگ
tetrapetalous
U
دارای چهار گلبرگ
tetrahydroxy
U
دارای چهار هیدروکسیل درهر ملکول
tetroxide
U
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
quaternary
U
چهارگانه دارای چهارجسم بسیط شماره چهار
proceleusmatic foot
وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد.
proceleusmatic
U
وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
chevrons
U
دستکش
gantlet
U
دستکش
glove
U
دستکش
gloves
U
دستکش
chevron
U
دستکش
boxing gloves
U
دستکش بوکس
gauntlet
U
دستکش بلند
gauntlets
U
دستکش بلند
boxing glove
U
دستکش بوکس
wheel gloves
U
دستکش رانندگی
kid gloves
U
دستکش چرمی
kid gloves
U
دستکش جیر
glover
U
دستکش ساز
muffled
U
دستکش پوش
gantlope
U
دستکش بلند
mitts
U
دستکش بلند
gantelope
U
دستکش بلند
mitt
U
دستکش بلند
webber
U
دستکش ساز
kid glove
U
دستکش پوش
finger tab
U
دستکش چرمی سوراخدارکمانگیر
mitts
U
دستکش بیش بال
catching glove
U
دستکش دروازه بان
chevron
U
دستکش ارم بازو
mitt
U
دستکش بیش بال
chevrons
U
دستکش ارم بازو
blow with the open glove
U
ضربه با دستکش باز بوکس
A pair of shoes (gloves,socks).
U
یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
glove stretcher
U
اسباب گشادکردن پنجههای دستکش
an iron hand in a valvet glove
U
دست اهنین در دستکش مخملی
gauntlet
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com