English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
minors U تیمهای لیگ فرعی
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
leagues U هم پیمان شدن گروه ورزشی
league U هم پیمان شدن گروه ورزشی
jayvee U عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه
head stock U راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
sugroup U دسته فرعی
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
pack U دسته گروه
packs U دسته گروه
In groups. In batches. U دسته دسته ( گروه گروه )
grouping U دسته گروه سازی
groupings U دسته گروه سازی
sportscast U برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscasters U برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscasts U برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
sportscaster U برنامههای ورزشی رادیو وتلویزیون گوینده برنامه ورزشی
divisions U دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division U دسته گروه اسبهای مسابقه معین
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
country teams U تیمهای اعزامی به کشورها
ace U ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
aces U ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
mixed pairs U مسابقه تیمهای اسکیت دونفره زن و مرد
Football pool [British English] U قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
subspecies U قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
speedway U مسابقه موتورسیکلت رانی بین تیمهای 4 نفره درمسیرهموارخاکی
high goal polo U چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
first class cricket U مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass U گذرگاه فرعی مسیر فرعی
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
professional service U تیمهای متخصص پزشکی قسمتهای تخصصی پزشکی
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
institutionalized children U کودکان پناهگاهی
infantile paralysis U فلج کودکان
play fellow U همبازی کودکان
wading pool U استخر کودکان
child's play U بازی کودکان
pedobaptism U تعمید کودکان
exceptional children U کودکان استثنایی
pediatrics U پزشکی کودکان
pediatrics U امراض کودکان
matron U سرپرست کودکان
disturbed children U کودکان پریشان
touch wood U یکجوربازی کودکان
biddy basketball U بسکتبال کودکان
disadvantaged children U کودکان محروم
relation U کارها
relational U کارها
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
children's apperception test U ازمون اندریافت کودکان
pud U دست در زبان کودکان
undies U زیر پوش کودکان
puds U دست در زبان کودکان
paedophilia U میل جنسی به کودکان
pediatric U مربوط به امراض کودکان
school age children U کودکان واجب التعلیم
nursery rhymes U اشعار مخصوص کودکان
nursery rhyme U اشعار مخصوص کودکان
infant mortality U مرگ و میر کودکان
playground ball U توپ پلاستیکی کودکان
playrooms U اتاق بازی کودکان
doggie U سگ بزبان کودکان سگ کوچک
puerile breathing U تنفس خرخری کودکان
piadology U شناسایی حالات کودکان
pediatrician U ویژه گر بیماریهای کودکان
child labor laws U قوانین کار کودکان
playroom U اتاق بازی کودکان
pedology U مبحث بهداشت کودکان
pemphigus U تاول کوفتی کودکان
baby farm U محل نگهداری کودکان
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
programme of work U برنامه کارها
programme of work U صورت کارها
PO U پبشاب دان بزبان کودکان
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
poliomyelitic U مبتلا به بیماری فلج کودکان
poliomyelitic U وابسته به بیماری فلج کودکان
little pitchers have long ears U کودکان غالبا گوششان تیزاست
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
job scheduler U زمان بند کارها
draw up U کارها را تنظیم کردن
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
I am ready to compromise. U کارها روبراه است
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
artwork U کارها و تصاویر گرافیکی
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
agonistic U ورزشی
gymnastical U ورزشی
athletic U ورزشی
sporty U ورزشی
sports medicine U طب ورزشی
unicef (= united nations international U یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
floor hockey U هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> U باانجام رساندن کامل کارها
gymnasiums U مجموعه ورزشی
athletic trainer U پزشکیار ورزشی
sweets U عرقگیر ورزشی
dumbbell U اسباب ورزشی
dumbbells U اسباب ورزشی
physical exercise U تمرین ورزشی
sport skill U مهارت ورزشی
aerostat U بالون ورزشی
sports facility U تاسیسات ورزشی
jerseys U پیراهن ورزشی
indian club U میل ورزشی
coliseum U استادیوم ورزشی
wheeling U اتحادیه ورزشی
hot-air balloons U بالن ورزشی
wheel U اتحادیه ورزشی
club sport U باشگاه ورزشی
jersey U پیراهن ورزشی
sweetsuit U عرقگیر ورزشی
wheels U اتحادیه ورزشی
hot-air balloon U بالن ورزشی
calendar U تقویم ورزشی
gymnasium U مجموعه ورزشی
game U مسابقههای ورزشی
calendars U تقویم ورزشی
color U تفسیر ورزشی
hot air balloon U بالن ورزشی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
nursery governess U بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
hornbook U کاغذی که در ان الفباء برای کودکان دبستان می نوشتند
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
job U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
jobs U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
ballets U رقص ورزشی و هنری
ballet U رقص ورزشی و هنری
gymkhana U ورزشگاه باشگاه ورزشی
player U هنرپیشه بازیکن ورزشی
sportswriter U وقایع نگار ورزشی
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
sport skill pattern U الگوی مهارت ورزشی
gymkhanas U ورزشگاه باشگاه ورزشی
launched U قایق ورزشی و صیادی
hosting U تهیه تسهیلات ورزشی
hosted U تهیه تسهیلات ورزشی
launches U قایق ورزشی و صیادی
host U تهیه تسهیلات ورزشی
athletic training room U اطاق پزشکی- ورزشی
launching U قایق ورزشی و صیادی
hosts U تهیه تسهیلات ورزشی
launch U قایق ورزشی و صیادی
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
stockinet U پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
stockinette U پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
scaramouch U دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
pediatrics or pae U شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
leading string U ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
scaramouche U دلقک بزدل وکتک خور منایش کودکان ایتالیا
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
priority U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
cleat U میخ ته کفشهای ورزشی گوه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com