English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
press gang U دسته مامور جلب مشمولین
press gangs U دسته مامور جلب مشمولین
press-gang U دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged U دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging U دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs U دسته مامور جلب مشمولین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
draftees U مشمولین
man power U مشمولین نظام
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
trooping U دسته دسته شدن
windrow U دسته دسته کردن
trooped U دسته دسته شدن
group U دسته دسته کردن
troop U دسته دسته شدن
in detail U مفصلا دسته دسته
groups U دسته دسته کردن
regiment U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
scores of people U دسته دسته مردم
sects U دسته دسته مذهبی
sect U دسته دسته مذهبی
streams of people U دسته دسته مردم
they came in bands U دسته دسته امدند
assort U دسته دسته کردن
shoals of people U دسته دسته مردم
assort U دسته دسته شدن
distribute U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
sort U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
functionery U مامور
missionary U مامور
missionaries U مامور
appointed U مامور
commissioner U مامور
commissioners U مامور
pursuivant U مامور
officer U مامور
bedell U مامور
bedel U مامور
ranksman U مامور صف
commissionaire U مامور
commissionaires U مامور
functionaries U مامور
functionary U مامور
official U مامور
agents U مامور
agent U مامور
officers U مامور
hangman U مامور اعدام
custom assersor U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
customs officer U مامور گمرک
counterspy U مامور ضد جاسوسی
executioner U مامور اعدام
executioners U مامور اعدام
revenuer U مامور مالیاتی
probation officer U مامور نافر
hangmen U مامور اعدام
envoy U مامور نماینده
tollman U مامور نواقل
consular officer U مامور کنسولی
communicants U مامور ابلاغ
sergeant at arms U مامور اجرا
communicant U مامور ابلاغ
send on duty U مامور کردن
probation officers U مامور نافر
diplomatic agent U مامور سیاسی
diplomatic officer U مامور سیاسی
appoint U مامور کردن
appoints U مامور کردن
purchasing officer U مامور خرید
envoy U فرستاده مامور
envoys U مامور نماینده
envoys U فرستاده مامور
secret agent U مامور مخفی
on sentry U مامور نگهبانی
sergeants U مامور اجرا
sergeant U مامور اجرا
policemen U مامور پلیس
secret agents U مامور مخفی
policeman U مامور پلیس
envoi U مامور نماینده
police officers U مامور پلیس
executive bailiff U مامور اجرا
file clerk U مامور بایگانی
typographer U مامور چاپخانه
waggoner U مامور واگن
auditor U مامور رسیدگی
auditors U مامور رسیدگی
bailiffs U مامور اجرا
bailiff U مامور اجرا
police officer U مامور پلیس
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
lictor U مامور اجرا
pointsman U مامور راهنمائی
investigators U مامور تحقیق
mole U مامور مخفی
defector in place U مامور مخفی
executor U مامور اجرا
inquisitor U مامور تحقیق
investigator U مامور تحقیق
bureaucrat U مامور اداری
paymaster U مامور پرداخت
inquisitors U مامور تحقیق
emissaries U مامور سری
scout U مامور اکتشاف
emissaries U مامور مخفی
scouted U مامور اکتشاف
emissary U مامور سری
scouts U مامور اکتشاف
emissary U مامور مخفی
executors U مامور اجرا
censor U مامور سانسور
paymasters U مامور پرداخت
censored U مامور سانسور
High Commissioners U مامور عالیرتبه
bumbailiff U مامور اجرا
High Commissioner U مامور عالیرتبه
officers U مامور متصدی
bureaucrats U مامور اداری
censors U مامور سانسور
censoring U مامور سانسور
assignee U نماینده مامور
attackman U مامور حمله
officer U مامور متصدی
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
lord advocate U دادستان کل مامور به اسکاتلند
sergeant at arms U مامور اجرا و انتظامات
rading party U قسمت مامور دستبرد
lifeguard U مامور نجات غریق
firemen U مامور اتش نشانی
pontonier U مامور پل موقت سازی
fireman U مامور اتش نشانی
dustman U مامور تنظیف خاکروبه بر
lifeguards U مامور نجات غریق
pontoneer U مامور پل موقت سازی
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
apparitor U چاووش مامور اجراء
raiding party U قسمت مامور کمین
catchpoll U مامور اخذ مالیات
affiliation with the department of defen U مامور به وزارت جنگ
tidewaiter U مامور گمرک لب دریا
publicans U مامور وصول مالیات
fire fighter U مامور اتش نشانی
firefighter U مامور اتش نشانی
scrutineer U مامور شمارش ارا
aid man U مامور کمکهای اولیه
master in lunacy U مامور رسیدگی به دیوانگی ها
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
barrier patrol U گشتی مامور موانع
officer U مامور کارمند اداری
commission U حق العمل مامور شدن
commissioning U حق العمل مامور شدن
commissions U حق العمل مامور شدن
officers U مامور کارمند اداری
catchpole U مامور اخذ مالیات
publican U مامور وصول مالیات
firefighters U مامور اتش نشانی
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
dustmen U مامور تنظیف خاکروبه بر
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
relieving officer U مامور اعانه فقرا
scambler U مدافع مامور مانوربالا
to send upon an e U مامور سفارت کردن
fireguard U مامور اتش نشانی
fireguards U مامور اتش نشانی
truck master U مامور یا سرپرست چندکامیون
smokechaser U مامور اتش نشانی جنگل
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
safeguarded U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
process server U مامور ابلاغ برگهای قانونی
raiding party U قسمت مامور دستبرد یا تاخت
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
reeve U حاکم عرف مامور اجرا
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
remembrancer U مامور وصول مطالبات سلطنتی
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
to p a soldier to duty U سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
vice squads U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
Is there a parking attendant? U آیا مامور پارکینگ هست؟
commissioner U مامور عالی رتبه دولت
commissioners U مامور عالی رتبه دولت
crier U مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
Esteemed commissioner! U مامور عالی رتبه محترم!
vice squad U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
earth stopper U مامور بستن سوراخهای روباه
paymistress U زنی که مامور پرداخت باشد
safeguarding U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com