English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
Other Matches
categorizes U دسته بندی کردن
resorts U دسته بندی کردن
sort U دسته بندی کردن
categorised U دسته بندی کردن
to categorize U دسته بندی کردن
categorize U دسته بندی کردن
to erect into U دسته بندی کردن به
categorized U دسته بندی کردن
categorising U دسته بندی کردن
groups U دسته بندی کردن
categorises U دسته بندی کردن
to form into groups U دسته بندی کردن
regimentalation U دسته بندی کردن
groupage U دسته بندی کردن
categorizing U دسته بندی کردن
classifies U دسته بندی کردن
rally U دسته بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
group U دسته بندی کردن
grade U دسته بندی کردن
resort U دسته بندی کردن
grades U دسته بندی کردن
ratings U دسته بندی کردن
resorted U دسته بندی کردن
classifying U دسته بندی کردن
classify U دسته بندی کردن
ranked U درجه دادن دسته بندی کردن
rank U درجه دادن دسته بندی کردن
ranks U درجه دادن دسته بندی کردن
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
lot integrity U دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
estate U دسته طبقه
estates U دسته طبقه
classify U دسته دسته کردن
groups U دسته دسته کردن
distribute U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
windrow U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
regiment U دسته دسته کردن
sort U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
classifications U دسته بندی
scale U دسته بندی
assortment U دسته بندی
ratings U دسته بندی
rating U دسته بندی
assortments U دسته بندی
groupage U دسته بندی
grading U دسته بندی
classification U دسته بندی
juntas U دسته بندی
ordinations U دسته بندی
clustering U دسته بندی
ordination U دسته بندی
junta U دسته بندی
factions U دسته بندی
faction U دسته بندی
sorting test U ازمون دسته بندی
classifications U عمل دسته بندی
division U قسمت دسته بندی
clanship U دسته بندی قبیلهای
divisions U قسمت دسته بندی
assorted <adj.> U دسته بندی شده
zone punch U سوراخ دسته بندی
zone decimal U دسته بندی ده دهی
junto U دسته بندی سیاسی
qsort U دسته بندی پرسشها
classification U عمل دسته بندی
zone decimal U دسته بندی اعشاری
factionist U عضو دسته بندی
zones U ناحیه دسته بندی
sorter U دسته بندی کننده
classification chart U نمودار دسته بندی
zone U ناحیه دسته بندی
factional U مربوط به دسته بندی یا توط ئه
card sorting test U ازمون دسته بندی برگه ها
color sorting test U ازمون دسته بندی رنگها
marshalling yard U محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
natives Olivenöl extra U روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
yarn sorting U دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
exceptions U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
catchall U بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
exception U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
band U دسته کردن
truss U دسته کردن
bands U دسته کردن
trussed U دسته کردن
wreathed U گل ها را دسته کردن
wreathe U گل ها را دسته کردن
wreathing U گل ها را دسته کردن
trusses U دسته کردن
wreathes U گل ها را دسته کردن
trussing U دسته کردن
faggot U دسته کردن
faggots U دسته کردن
bundles U دسته کردن
bundle U دسته کردن
cluster U دسته کردن
batching U دسته کردن
sheaf U دسته کردن
aggroup U دسته کردن
fagot U دسته کردن
bundling U دسته کردن
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
defense classification U طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
cluster bombs U سنبله دسته کردن
cluster bomb U سنبله دسته کردن
cluster U سنبله دسته کردن
teams U دسته درست کردن
record blocking U دسته کردن رکوردها
clusters U سنبله دسته کردن
team U دسته درست کردن
quire U کاغذ را دسته کردن
categorized U طبقه بندی کردن
categorizing U طبقه بندی کردن
graduate U طبقه بندی کردن
categorising U طبقه بندی کردن
graduates U طبقه بندی کردن
graduating U طبقه بندی کردن
categorises U طبقه بندی کردن
categorize U طبقه بندی کردن
to categorize U طبقه بندی کردن
classifies U طبقه بندی کردن
categorised U طبقه بندی کردن
pigeonhole U طبقه بندی کردن
categorizes U طبقه بندی کردن
aggroup U طبقه بندی کردن
systemize U طبقه بندی کردن
layer U طبقه بندی کردن
layers U طبقه بندی کردن
classifying U طبقه بندی کردن
classify U طبقه بندی کردن
chorus U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
hand to hand U دسته و پنجه نرم کردن
To put ones foot in it . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
hand-to-hand U دسته و پنجه نرم کردن
To drop a brick . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
to make up hay in to bundles U علف خشک را دسته کردن
troupe U بصورت دسته حرکت کردن
gangs U دسته جمعی عمل کردن
rat U دسته خود را ترک کردن
gang U دسته جمعی عمل کردن
choruses U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
troupes U بصورت دسته حرکت کردن
chorusing U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
classed U طبقه بندی کردن رده
integrade U [طبقه بندی داخلی کردن]
class U طبقه بندی کردن رده
classing U طبقه بندی کردن رده
intergrade U طبقه بندی داخلی کردن
classes U طبقه بندی کردن رده
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
log rolling U دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
sheave U دسته کردن بصورت بافه دراوردن
labels U برچسب زدن طبقه بندی کردن
label U برچسب زدن طبقه بندی کردن
assort U طبقه بندی کردن مناسب بودن
labeling U برچسب زدن طبقه بندی کردن
labelled U برچسب زدن طبقه بندی کردن
to crack [break up] a gang U دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
beam U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
stapled U فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapling U فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
staple U فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
bunches U دسته کردن خوشه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com