Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gang
U
دسته جمعی عمل کردن
gangs
U
دسته جمعی عمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
Other Matches
coaction
U
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
ensembles
U
دسته جمعی
communal
U
دسته جمعی
all together
U
دسته جمعی
in company
U
دسته جمعی
collective
U
دسته جمعی
processional
U
دسته جمعی
in chorus
U
دسته جمعی
en masse
U
دسته جمعی
ensemble
U
دسته جمعی
social
U
دسته جمعی
power play
U
حمله دسته جمعی
processions
U
حرکت دسته جمعی
poll
U
اخذرای دسته جمعی
collective fire
U
اتش دسته جمعی
polled
U
اخذرای دسته جمعی
teamwork
U
کار دسته جمعی
ingrow
U
بطور دسته جمعی
polls
U
اخذرای دسته جمعی
genocide
U
کشتار دسته جمعی
collective security
U
تامین دسته جمعی
in mass
U
بطور دسته جمعی
salvo
U
فریاد دسته جمعی
volley bombing
U
شلیک دسته جمعی
salvoes
U
فریاد دسته جمعی
procession
U
حرکت دسته جمعی
picnics
U
دسته جمعی خوردن
picnicked
U
دسته جمعی خوردن
gang punch
U
منگنه دسته جمعی
picnicked
U
گردش دسته جمعی
picnics
U
گردش دسته جمعی
picnic
U
گردش دسته جمعی
picnic
U
دسته جمعی خوردن
parading
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
formicary
U
زندگی دسته جمعی موریانه
formicarm
U
زندگی دسته جمعی موریانه
parade
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
callective note
U
بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
paraded
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
parades
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
flutters
U
بال زنی دسته جمعی
fluttered
U
بال زنی دسته جمعی
flutter
U
بال زنی دسته جمعی
scot ant lot
U
جریمه یامالیات دسته جمعی
fluttering
U
بال زنی دسته جمعی
terpsichore
U
رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
acapella
U
اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
collectivism
U
وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
anthems
U
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
anthem
U
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
part song
U
آواز دسته جمعی بدون ساز
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
choirs
U
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choir
U
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
litanies
U
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
frankpledge
U
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
head stock
U
راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
antistrophe
U
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
litany
U
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
symbion
U
موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
poussette
U
رقص دسته جمعی دایره وار رقص چوبی
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
collective guarantee
U
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
exodus
U
مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
to form into groups
U
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
group
U
دسته دسته کردن
groups
U
دسته دسته کردن
assort
U
دسته دسته کردن
sorts
U
دسته دسته کردن
classify
U
دسته دسته کردن
distribute
U
دسته دسته کردن
windrow
U
دسته دسته کردن
regiments
U
دسته دسته کردن
sorted
U
دسته دسته کردن
sort
U
دسته دسته کردن
regiment
U
دسته دسته کردن
mounting
U
دسته و پشت بند دسته شمشیر
bands
U
دسته کردن
wreathe
U
گل ها را دسته کردن
wreathing
U
گل ها را دسته کردن
bundling
U
دسته کردن
wreathed
U
گل ها را دسته کردن
wreathes
U
گل ها را دسته کردن
bundle
U
دسته کردن
band
U
دسته کردن
bundles
U
دسته کردن
aggroup
U
دسته کردن
truss
U
دسته کردن
cluster
U
دسته کردن
sheaf
U
دسته کردن
batching
U
دسته کردن
trussed
U
دسته کردن
faggot
U
دسته کردن
trusses
U
دسته کردن
trussing
U
دسته کردن
faggots
U
دسته کردن
fagot
U
دسته کردن
nosegay
U
دسته گل یایک دسته علف
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن
cluster bomb
U
سنبله دسته کردن
groups
U
دسته بندی کردن
classifying
U
دسته بندی کردن
sort
U
دسته بندی کردن
rally
U
دسته بندی کردن
to erect into
U
دسته بندی کردن به
resort
U
دسته بندی کردن
resorted
U
دسته بندی کردن
resorts
U
دسته بندی کردن
classify
U
دسته بندی کردن
clusters
U
سنبله دسته کردن
categorised
U
دسته بندی کردن
categorises
U
دسته بندی کردن
categorize
U
دسته بندی کردن
categorized
U
دسته بندی کردن
categorizes
U
دسته بندی کردن
categorising
U
دسته بندی کردن
quire
U
کاغذ را دسته کردن
categorizing
U
دسته بندی کردن
classifies
U
دسته بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن
cluster bombs
U
سنبله دسته کردن
group
U
دسته بندی کردن
record blocking
U
دسته کردن رکوردها
ratings
U
دسته بندی کردن
to categorize
U
دسته بندی کردن
teams
U
دسته درست کردن
regimentalation
U
دسته بندی کردن
groupage
U
دسته بندی کردن
rating
U
دسته بندی کردن
cluster
U
سنبله دسته کردن
team
U
دسته درست کردن
to form into groups
U
دسته بندی کردن
To put ones foot in it .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
hand to hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
troupes
U
بصورت دسته حرکت کردن
hand-to-hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
rat
U
دسته خود را ترک کردن
chorus
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
to make up hay in to bundles
U
علف خشک را دسته کردن
To drop a brick .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
troupe
U
بصورت دسته حرکت کردن
choruses
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To make a gaffe .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
lorgnettes
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
rank
U
درجه دادن دسته بندی کردن
sheave
U
دسته کردن بصورت بافه دراوردن
ranks
U
درجه دادن دسته بندی کردن
ranked
U
درجه دادن دسته بندی کردن
collective bargaining
U
جمعی
massing
U
جمعی
collective
U
جمعی
aggregative
U
جمعی
masses
U
جمعی
additives
U
جمعی
additive
U
جمعی
plural
U
جمعی
mass
U
جمعی
to crack
[break up]
a gang
U
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
beam
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
bunched
U
دسته کردن خوشه کردن
batch
U
دسته کردن مجموع کردن
bunches
U
دسته کردن خوشه کردن
batches
U
دسته کردن مجموع کردن
bunching
U
دسته کردن خوشه کردن
bunch
U
دسته کردن خوشه کردن
collective bargaining
U
معامله جمعی
collective agreement
U
توافق جمعی
cumulative error
U
خطای جمعی
sum term
U
لفظ جمعی
sum check
U
مقابله جمعی
collective behavior
U
رفتار جمعی
collectedness
U
جمعی حواس
collective unconscious
U
ناهشیار جمعی
scrutin deliste
U
رای جمعی
collective self reliance
U
خوداتکائی جمعی
collective ownership
U
مالکیت جمعی
collective goods
U
کالاهای جمعی
aggregate function
U
عمل جمعی
aggregate operator
U
عملگر جمعی
collective mind
U
ذهن جمعی
collective liability
U
بدهی جمعی
mass hysteria
U
هیستری جمعی
mass education
U
اموزش جمعی
collective protection
U
حفافت جمعی
gunner
U
جمعی توپخانه
mass communication
U
ارتباط جمعی
mass contagion
U
سرایت جمعی
gunners
U
جمعی توپخانه
processional
U
سروددسته جمعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com