English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 241 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to erect into U دسته بندی کردن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
ratings U دسته بندی کردن
categorised U دسته بندی کردن
categorises U دسته بندی کردن
categorising U دسته بندی کردن
categorize U دسته بندی کردن
categorized U دسته بندی کردن
categorizes U دسته بندی کردن
categorizing U دسته بندی کردن
classifies U دسته بندی کردن
classify U دسته بندی کردن
classifying U دسته بندی کردن
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort U دسته بندی کردن
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted U دسته بندی کردن
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts U دسته بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن
rank U درجه دادن دسته بندی کردن
ranked U درجه دادن دسته بندی کردن
ranks U درجه دادن دسته بندی کردن
groupage U دسته بندی کردن
lot integrity U دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
regimentalation U دسته بندی کردن
to form into groups U دسته بندی کردن
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
rally U دسته بندی کردن
sort U دسته بندی کردن
to categorize U دسته بندی کردن
Other Matches
ordination U دسته بندی
faction U دسته بندی
grading U دسته بندی
clustering U دسته بندی
ordinations U دسته بندی
scale U دسته بندی
assortments U دسته بندی
classification U دسته بندی
classifications U دسته بندی
ratings U دسته بندی
rating U دسته بندی
groupage U دسته بندی
factions U دسته بندی
assortment U دسته بندی
junta U دسته بندی
juntas U دسته بندی
qsort U دسته بندی پرسشها
zone U ناحیه دسته بندی
zones U ناحیه دسته بندی
assorted <adj.> U دسته بندی شده
sorter U دسته بندی کننده
division U قسمت دسته بندی
divisions U قسمت دسته بندی
clanship U دسته بندی قبیلهای
classification chart U نمودار دسته بندی
sorting test U ازمون دسته بندی
classification U عمل دسته بندی
zone punch U سوراخ دسته بندی
zone decimal U دسته بندی ده دهی
classifications U عمل دسته بندی
junto U دسته بندی سیاسی
zone decimal U دسته بندی اعشاری
factionist U عضو دسته بندی
factional U مربوط به دسته بندی یا توط ئه
card sorting test U ازمون دسته بندی برگه ها
color sorting test U ازمون دسته بندی رنگها
marshalling yard U محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
natives Olivenöl extra U روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
yarn sorting U دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
exceptions U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
catchall U بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
exception U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
log rolling U دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
wool sorting U دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
zone bits U بیت منطقه بیت دسته بندی
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regiment U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته کردن
groups U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
sort U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
distribute U دسته دسته کردن
windrow U دسته دسته کردن
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
trusses U دسته کردن
cluster U دسته کردن
bundle U دسته کردن
wreathe U گل ها را دسته کردن
bundling U دسته کردن
trussed U دسته کردن
wreathes U گل ها را دسته کردن
wreathing U گل ها را دسته کردن
trussing U دسته کردن
aggroup U دسته کردن
bundles U دسته کردن
fagot U دسته کردن
faggots U دسته کردن
sheaf U دسته کردن
band U دسته کردن
wreathed U گل ها را دسته کردن
truss U دسته کردن
batching U دسته کردن
faggot U دسته کردن
bands U دسته کردن
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
record blocking U دسته کردن رکوردها
team U دسته درست کردن
cluster bombs U سنبله دسته کردن
cluster U سنبله دسته کردن
quire U کاغذ را دسته کردن
clusters U سنبله دسته کردن
teams U دسته درست کردن
cluster bomb U سنبله دسته کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
hand to hand U دسته و پنجه نرم کردن
To put ones foot in it . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
choruses U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
hand-to-hand U دسته و پنجه نرم کردن
chorused U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorus U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
troupe U بصورت دسته حرکت کردن
To drop a brick . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
troupes U بصورت دسته حرکت کردن
rat U دسته خود را ترک کردن
to make up hay in to bundles U علف خشک را دسته کردن
gangs U دسته جمعی عمل کردن
gang U دسته جمعی عمل کردن
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
sheave U دسته کردن بصورت بافه دراوردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
to crack [break up] a gang U دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
beam U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
bunched U دسته کردن خوشه کردن
bunching U دسته کردن خوشه کردن
bunch U دسته کردن خوشه کردن
batch U دسته کردن مجموع کردن
bunches U دسته کردن خوشه کردن
batches U دسته کردن مجموع کردن
seal U اب بندی کردن
to make a mess of U سر هم بندی کردن
seals U اب بندی کردن
to nails up U سر هم بندی کردن
underpin U پی بندی کردن
to mull a mull of U سر هم بندی کردن
underpinned U پی بندی کردن
underpins U پی بندی کردن
batten down U اب بندی کردن
sealing U اب بندی کردن
to make a muddle of U سر هم بندی کردن
to take a snack U ته بندی کردن
caulk U اب بندی کردن
lacevi U بندی کردن
to pin up U بی بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
bungle U سرهم بندی کردن
systemize U طبقه بندی کردن
compartmentalize U بخش بندی کردن
compartmentalised U فصل بندی کردن
stripping U بسته بندی کردن
compartmentalises U فصل بندی کردن
compartmentalises U بخش بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
compartmentalised U بخش بندی کردن
bungling U سرهم بندی کردن
formats U قالب بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
compartmentalising U فصل بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com