English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
victim U دستخوش شکار
victims U دستخوش شکار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
undergoes U دستخوش
prey U دستخوش
undergone U دستخوش
undergoing U دستخوش
undergo U دستخوش
at the mercy of U در اختیار دستخوش
windblown U دستخوش باد
golden handshakes U دستخوش بازنشستگی
peccable U دستخوش خطا
tosser U دستخوش امواج
adrift دستخوش طوفان
golden handshake U دستخوش بازنشستگی
subject to the flood U دستخوش سیل
drift U دستخوش پیشامد بودن
passives U دستخوش عامل خارجی
passive U دستخوش عامل خارجی
drifting U دستخوش پیشامد بودن
drifts U دستخوش پیشامد بودن
sentient U حساس دستخوش احساسات
drifted U دستخوش پیشامد بودن
obsessively U دستخوش یک فکر یامیل قوی
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
tideland U زمین ساحلی دستخوش جزرومد
obsessive U دستخوش یک فکر یامیل قوی
victimizes U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
planker U گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند
victimises U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimised U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizing U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimized U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
tosses U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tossed U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
toss U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tossing U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
game U شکار
chace U شکار
hank U شکار
hunt U شکار
hunted U شکار
hunts U شکار
quarries U شکار
quarrying U شکار
quarry U شکار
prey U شکار
ravin U شکار
chases U شکار
hanks U شکار
predatin U شکار
venery U شکار
chase U شکار
chevy U شکار
gamey U پر از شکار
gameless U بی شکار
chasing U شکار
hunting U شکار
chased U شکار
quarries U لاشه شکار
huntsmen U شکار باز
hank U طعمه شکار
shootings U شکار باتفنگ
quarries U شکار موردنظر
hanks U طعمه شکار
huntsman U شکار باز
gunning U شکار با تفنگ
quarrying U شکار موردنظر
shooting U شکار باتفنگ
quarrying U لاشه شکار
quarry U شکار موردنظر
quarry U لاشه شکار
hunters U اسب شکار
falconry U شکار با شاهین
to go a hunting U شکار رفتن
shotgunner U شکار با تفنگ
shanking U شکار کوسه
predatory habit U خوی شکار
predation U شکار کردن
poniter U نوعی سگ شکار ی
hunting ground U شکار گاه
gamy U پراز شکار
fair game U شکار مجاز
fair game U شکار قانونی
hunting district U شکار گاه
whaling U شکار نهنگ
game law U قانون شکار
game keep U پاسبان شکار
ducking U شکار مرغابی
hunted U شکار کردن
area drive U شکار دواندن
hunts U شکار کردن
blood sport U کشتن شکار
blood sports U کشتن شکار
hunt U شکار کردن
hunter U اسب شکار
game U سرگرمی شکار
king hunt U شاه شکار
fowling U شکار پرنده
deer stalking U شکار اهو و گوزن
predator U تغذیه کننده از شکار
predators U تغذیه کننده از شکار
foxhunt U شکار روباه باتازی
big game U شکار حیوانات بزرگ
cub hunting U شکار بچه روباه
chevy U فریاد هنگام شکار
hog dress U بریدن گلوی شکار
predatorial U تغذیه کننده از شکار
raptatorial U لازم برای شکار
raptatory U لازم برای شکار
shining U پیداکردن شکار در شب بانورافکن
bow hunting U شکار با تیر و کمان
prowl U درپی شکار گشتن
check U و شدن بوی شکار
checks U و شدن بوی شکار
raven U شکار طعمه شکاری
ravens U شکار طعمه شکاری
shoot U هدف گرفتن شکار
hunting U شکار دشمن یا زیردریایی
find U یافتن بوی شکار
finds U یافتن بوی شکار
shoots U هدف گرفتن شکار
prowls U درپی شکار گشتن
game U شکار گرفته شده
prowling U درپی شکار گشتن
predatory U تغذیه کننده از شکار
prowled U درپی شکار گشتن
outfitter U فروشنده لوازم شکار
outfitters U فروشنده لوازم شکار
pointers U سگ شکاری یابنده شکار
pointer U سگ شکاری یابنده شکار
checked U و شدن بوی شکار
sniping U پاشله شکار کردن
poaches U دزدکی شکار کردن
bag U شکار کردن با تیر
snipes U پاشله شکار کردن
sniped U پاشله شکار کردن
poach U دزدکی شکار کردن
snipe U پاشله شکار کردن
rabbits U شکار خرگوش کردن
bags U شکار کردن با تیر
rabbit U شکار خرگوش کردن
stool U گروه فریبنده شکار
poached U دزدکی شکار کردن
privilegium U حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
hunt U اداره کردن تازیها در شکار
to rid to hounds U با تازی شکار روباه کردن
decoy shooting U شکار به کمک مرغ دام
to p on any one's preserves U در جای قورق شکار کردن
tufter U کسی که شکار را رم میدهد شکارچی
closed season U فصل منع ماهیگیری یا شکار
to ride to hounds U با تازی شکار روباه کردن
predacious U شکاری تغذیه کننده از شکار
open season U فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
coverings U بوته زار پناهگاه شکار
still hunting U شکار باروش در کمین نشستن
covers U بوته زار پناهگاه شکار
predaceous U شکاری تغذیه کننده از شکار
jaeger U علاقمند به شکار مرد شکارچی
cover U بوته زار پناهگاه شکار
course U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
courses U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
master of U سرپرست گروه شکار روباه
foxhunt U باتازی شکار روباه کردن
safari U سفر برای شکار بزرگ
safaris U سفر برای شکار بزرگ
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
falconers U کسیکه با شاهین شکار میکند
falconer U کسیکه با شاهین شکار میکند
foxhound U تازی مخصوص شکار روباه
foxhounds U تازی مخصوص شکار روباه
hunts U اداره کردن تازیها در شکار
hunted U اداره کردن تازیها در شکار
wood craft U جنگل شناسی از لحاظ شکار
turtle U لاک پشت شکار کردن
turtles U لاک پشت شکار کردن
retriever U سگ مخصوص یافتن شکار ومجروحین
retrievers U سگ مخصوص یافتن شکار ومجروحین
weigh in U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-ins U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches U شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
case U محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
hunting bow U کمان بلند و سنگین برای شکار
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
wildfowl U مرغ شکار بخصوص مرغهای ابی
covert U بوته زار انبوه مخفیگاه شکار
cases U محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
to give the tone U هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
poached U شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
challenge [of a dog] U پارس سگی [پس از دریافت بوی شکار]
poach U شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
falconry U تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
fox hunting شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
shoots U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com