English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be in a pickle <idiom> U در وضعیتی دشوار بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
difficult U دشوار
nerve racking U دشوار
rough U دشوار
trickly U دشوار
nerve wrack U دشوار
intolerable U دشوار
spinose U دشوار
roughest U دشوار
metaphisical U دشوار
tough U دشوار
tougher U دشوار
hardest U دشوار
harder U دشوار
hard U دشوار
toughest U دشوار
straits U دشوار
inexplicable U دشوار
inexplicit U دشوار
operose U دشوار
mind-blowing U دشوار
mind-boggling U دشوار
deep <adj.> U دشوار
arduous U دشوار
spiny U دشوار
rock bound U دشوار
nerve-racking U دشوار
operous U دشوار
strait U دشوار
positional parameter U پارامتر وضعیتی
sore U سخت دشوار
herculean U بسیار دشوار
formidable U دشوار نیرومند
sticky U دشوار سخت
clutch U وضع دشوار
clutching U وضع دشوار
clutches U وضع دشوار
clutched U وضع دشوار
slippery U دشوار لغزان
laborious U دشوار پرزحمت
escapades U فراراززندگی دشوار
escapade U فراراززندگی دشوار
poser U پرسش دشوار
poseurs U پرسش دشوار
poseur U پرسش دشوار
hard game U بازی دشوار
tour de force U کار دشوار
crux U مسئله دشوار
knotted U سفت دشوار
insuperability U دشوار گیری
posers U پرسش دشوار
sores U سخت دشوار
dilemma U وضع دشوار
dilemmas U وضع دشوار
to rehash something U وضعیتی را بازدید کردن
to fall into U توی [وضعیتی] افتادن
to revisit the situation U وضعیتی را بازدید کردن
to get into U توی [وضعیتی] افتادن
toggle switch U سویچ چند وضعیتی
pickle U خیارترشی وضعیت دشوار
hot potato U کار دشوار و ناخوشایند
glossary U فرهنگ لغات دشوار
succussatory U دارای حرکت دشوار
jaw breaking U دشوار برای تلفظ
glossaries U فرهنگ لغات دشوار
impasse U وضع بغرنج و دشوار
uphill U جاده سربالا دشوار
pickles U خیارترشی وضعیت دشوار
hot potatoes U کار دشوار و ناخوشایند
onerous U دشوار طاقت فرسا
insupportable U دشوار غیر قابل مقاومت
hydra U چیزی که برانداختن ان دشوار است
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
stating U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
tandem U وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
state U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
stated U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
tandems U وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
states U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
tongue twister U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twisters U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
lock up U وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
toggles U سویچ چند وضعیتی تغییر وضع دادن
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
toggle U سویچ چند وضعیتی تغییر وضع دادن
polarities U وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarity U وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
overparted U دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
spillages U وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
spillage U وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
to handle something U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
double coincidence of wants U نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
condition U وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
congestion U وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد
reverses U وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reverse U وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversed U وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reversing U وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
glossarist U کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
contentions U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contention U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
overflow U وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflows U وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflowed U وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
deep stall U وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
resonance U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonances U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
halted U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
include U شامل بودن متضمن بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
owe U مدیون بودن مرهون بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com