English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (45 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
conversions U لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
conversion U لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
ingestion U قورت دادن داخل معده کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
inter alia U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان اشخاص دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
among other things U میان چیزهای دیگر
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
choke bore U روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
data interchange format U استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key U کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
stack U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
insert U [قرار دادن پود میان تار]
slew U حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
italicism U عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
she'll U مخفف عبارات زیر will she shall she
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
parallelism U ترادف عبارات اشتراک وجه
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
interpolator U کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
textualist U کسیکه درنقل یا اقتباس عبارات چالاک است
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
job U استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
inverted commas U نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
jobs U استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
engage U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
incorporating U داخل کردن
enter U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
to work in U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
entered U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
work in U داخل کردن
enters U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
imbark U داخل کردن
phase in U داخل کردن
intromit U داخل کردن
immit U داخل کردن
kwic U روش شاخص بندی اطلاعات توسط کلمات یا عبارات از قبل تعیین شده
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
to breakin U خودرا داخل کردن
swap in U مبادله کردن به داخل
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
rammed U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
take in U باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
rams U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
cut across U میان بر کردن
cut of a corner U میان بر کردن
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
insufflation U داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
syncopate U از میان کوتاه کردن
intract U در میان هم کار کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
interject U در میان امدن مداخله کردن
to cut short U قطع کردن میان برکردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
interjected U در میان امدن مداخله کردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
backslash U کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
insinuated U داخل کردن اشاره کردن
insinuates U داخل کردن اشاره کردن
insinuate U داخل کردن اشاره کردن
coopt U انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
to split the difference U تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
metaphrast U کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
shift key U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
jack pot U دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
friction feed U تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
hot dog skiing U اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
removes U جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table U بوقت دیگر موکول کردن
removing U جابجا کردن به محل دیگر
remove U جابجا کردن به محل دیگر
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
reinforcing U در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfer U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfers U کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
In at one ear and out at the other . <proverb> U از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com