Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on sale
U
در معرض فروش گذاشته شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
put up for sale
U
به معرض فروش گذاشتن
expose to rays
U
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
woollen draper
U
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
pearlies
U
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence
U
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller
U
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell
U
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force
U
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization
U
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
incurved
U
تو گذاشته
new-laid
U
تازه گذاشته
new laid
U
تازه گذاشته
of ripe years
U
پابسن گذاشته
included
U
تو گذاشته تو مانده
in pawn
U
گرو گذاشته
stay behind
U
نیروی جا گذاشته شده
I am wearing my hat at an angle .
U
کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
He is through ( done ) with politics .
U
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
quartus
U
چهارمی شخص گذاشته وبارقم
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
U
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
specific devise
U
زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
optional claiming race
U
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
He had a cigar between his lips .
U
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot
U
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
susceptible
U
در معرض
exposed to
U
در معرض
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
lipping
U
قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
plate mark
U
طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
gingall
U
یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
foreign military sales
U
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
weather
U
در معرض هواگذاشتن
weathered
U
در معرض هواگذاشتن
exposed
U
در معرض نهادن
weathers
U
در معرض هواگذاشتن
open to attack
U
در معرض حمله
touch and go
U
در معرض خطر
displays
U
در معرض نمایش
displaying
U
در معرض نمایش
on sight
U
در معرض دید
on view
U
در معرض نمایش
on risk
U
در معرض خطر
exposure
U
در معرض نهادن
exposures
U
در معرض نهادن
liable to danger
U
در معرض خطر
stigmatist
U
در معرض تهمت
displayed
U
در معرض نمایش
stigmatic
U
در معرض تهمت
display
U
در معرض نمایش
subjected to danger
U
در معرض خطر
chip off the old block
<idiom>
U
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
succeeding spot
U
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
dog cart
U
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
fly speck
U
گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
endanger
U
در معرض خطر گذاشتن
endangered
U
در معرض خطر گذاشتن
underexpose
U
کمتر از حد لزوم در معرض
vulnerable
U
درمعرض اسیب در معرض
endangers
U
در معرض خطر گذاشتن
disposal
U
در معرض دید قرارگرفتن
subjecting
U
در معرض قرار دادن
endangering
U
در معرض خطر گذاشتن
critically endangered species
U
گونه در معرض خطر
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
subject
U
در معرض قرار دادن
vulnerability
U
در معرض تلفات بودن
insectile
U
در معرض هجوم حشرات
insolate
U
در معرض افتاب گذاشتن
lee shore
U
ساحل در معرض باد
susceptibility
U
در معرض خطر بودن
subjected
U
در معرض قرار دادن
subjects
U
در معرض قرار دادن
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
music stands
U
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
radio detection
U
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
U
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
he is liable to become sick
U
در معرض ناخوش شدن است
exposed
U
در معرض دید جناح باز
criminate
U
در معرض اتهام قرار دادن
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
actuble
U
قابل به معرض نمایش گذاردن
ostensorium
U
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
slush funds
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
anchor block
U
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
slush fund
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
subjecting
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
ostensory
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmark
U
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
foot block
قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
hallmarks
U
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
monstrance
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
furrier
U
خز فروش پوست فروش
furriers
U
خز فروش پوست فروش
unwarned exposed
U
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
ret
U
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed
U
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
persiennes
U
یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
liquidity perference
U
جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
U
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposing
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposes
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
sales promotion
U
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
overexpose
U
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
restricted propellant
U
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
net ball
U
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flags
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
fallow
U
بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
mortgage property
U
مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
oligopoly
U
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable
U
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
U
قابل فروش جنس قابل فروش
burned
U
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho
U
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
dry rot
U
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
iceman
U
یخ فروش
taverner
U
می فروش
sale
U
فروش
selling
U
فروش
vendition
U
فروش
offtake
U
فروش
sell
U
فروش
turnover
U
کل فروش
marketing
U
فروش
turnover
U
فروش
sales
U
فروش
retailer
U
تک فروش
sells
U
فروش
iron monger
U
اهن فروش
forward sales
U
پیش فروش
fish fag
U
زن ماهی فروش
selling costs
U
هزینههای فروش
selling price
U
قیمت فروش
forward sales
U
فروش سلف
flesher
U
گوشت فروش
proceeds
U
حاصل فروش
sales representative
U
نماینده فروش
selling monopoly
U
انحصار فروش
fleshmonger
U
گوشت فروش
forced sale
U
فروش قانونی
businesses
U
خرید یا فروش
business
U
خرید یا فروش
forced sale
U
فروش اجباری
sellable
U
قابل فروش
fruiterer
U
میوه فروش
dealers
U
دست فروش
hucksterer
U
خرده فروش
hosier
U
جوراب فروش
sales tax
U
مالیات فروش
sales tax
U
مالیات بر فروش
dealer
U
دست فروش
sales represntative
U
نمایندگی فروش
herborist
U
گیاه فروش
herbist
U
گیاه فروش
haught
U
جاه فروش
salesroom
U
محل فروش
salt seller
U
نمک فروش
scholasticate
U
علم فروش
shopping center
U
مرکز فروش
corn d.
U
غله فروش
credit system
U
فروش اعتباری
crier
U
دست فروش
sale
U
قابل فروش
cutler
U
کارد فروش
d. in second hand goods
U
دست فروش
sale
U
بازار فروش
dead market
U
بازار کم فروش
credit sale
U
فروش غیرنقدی
credit sale
U
فروش قسطی
cornfactor
U
غله فروش
dairymen
U
لبنیات فروش
dairymen
U
شیر فروش
dairyman
U
لبنیات فروش
dairyman
U
شیر فروش
coster
U
سبزی فروش
costermonger
U
میوه فروش
credit sale
U
فروش نسیه
marketing
U
بازاریابی و فروش
spot sale
U
فروش نقد
euphuist
U
فصاحت فروش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com