Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
expose to rays
U
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subjected
U
در معرض قرار دادن
subject
U
در معرض قرار دادن
subjects
U
در معرض قرار دادن
subjecting
U
در معرض قرار دادن
criminate
U
در معرض اتهام قرار دادن
ret
U
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
overexpose
U
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
endangers
U
در معرض خطر گذاشتن
endanger
U
در معرض خطر گذاشتن
insolate
U
در معرض افتاب گذاشتن
endangering
U
در معرض خطر گذاشتن
endangered
U
در معرض خطر گذاشتن
put up for sale
U
به معرض فروش گذاشتن
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
U
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
U
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
unwarned exposed
U
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed
U
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
restricted propellant
U
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
exposing
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
burned
U
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
dry rot
U
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
exposed to
U
در معرض
susceptible
U
در معرض
expose
U
درمعرض اشعه قرار دادن
exposing
U
درمعرض اشعه قرار دادن
exposes
U
درمعرض اشعه قرار دادن
on view
U
در معرض نمایش
touch and go
U
در معرض خطر
weathered
U
در معرض هواگذاشتن
displays
U
در معرض نمایش
weathers
U
در معرض هواگذاشتن
display
U
در معرض نمایش
exposed
U
در معرض نهادن
on risk
U
در معرض خطر
on sight
U
در معرض دید
subjected to danger
U
در معرض خطر
liable to danger
U
در معرض خطر
exposure
U
در معرض نهادن
exposures
U
در معرض نهادن
open to attack
U
در معرض حمله
displaying
U
در معرض نمایش
weather
U
در معرض هواگذاشتن
stigmatist
U
در معرض تهمت
stigmatic
U
در معرض تهمت
displayed
U
در معرض نمایش
susceptibility
U
در معرض خطر بودن
critically endangered species
U
گونه در معرض خطر
underexpose
U
کمتر از حد لزوم در معرض
lee shore
U
ساحل در معرض باد
vulnerability
U
در معرض تلفات بودن
insectile
U
در معرض هجوم حشرات
vulnerable
U
درمعرض اسیب در معرض
disposal
U
در معرض دید قرارگرفتن
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick
U
در معرض ناخوش شدن است
hazarded
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
actuble
U
قابل به معرض نمایش گذاردن
exposed
U
در معرض دید جناح باز
on sale
U
در معرض فروش گذاشته شده
radio detection
U
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
subjects
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
flags
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
tally ho
U
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
take out
<idiom>
U
باکسی قرار گذاشتن
schedule an appointment
U
قرار ملاقات گذاشتن
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
reschedules
U
دوباره قرار گذاشتن
rescheduled
U
دوباره قرار گذاشتن
reschedule
U
دوباره قرار گذاشتن
trysts
U
قرار ملاقات گذاشتن
rescheduling
U
دوباره قرار گذاشتن
rendezvous
U
قرار ملاقات گذاشتن
tryst
U
قرار ملاقات گذاشتن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
To have ( come to ) an arrangement with some one .
U
با کسی قرار ومدار گذاشتن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
beam
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
gun
U
منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
guns
U
منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
deflections
U
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflection
U
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
attaching
U
نسبت دادن گذاشتن
throw in
<idiom>
U
اضافه دادن یا گذاشتن
attach
U
نسبت دادن گذاشتن
attaches
U
نسبت دادن گذاشتن
exposing
U
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
shunted
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
exposes
U
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
shunts
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
pawns
U
گرو گذاشتن رهن دادن
expose
U
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
pawned
U
گرو گذاشتن رهن دادن
pawning
U
گرو گذاشتن رهن دادن
pawn
U
گرو گذاشتن رهن دادن
non interlaced
U
سیستمی که اشعه الکترون تصویر هر خط صفحه نمایش را یک بار اسکن میکند در حین هر سیکل تنظیم . این اشعه یک اسکن نمایش در هر خط انجام میدهد
out argue
U
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
impacts
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impact
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
set
U
قرار دادن
parks
U
قرار دادن
superpose
U
قرار دادن
parked
U
قرار دادن
lays
U
قرار دادن
make
U
قرار دادن
makes
U
قرار دادن
packs
U
قرار دادن
lodge
U
قرار دادن
sets
U
قرار دادن
lay
U
قرار دادن
setting up
U
قرار دادن
lodges
U
قرار دادن
placements
U
قرار دادن
park
U
قرار دادن
placement
U
قرار دادن
lodged
U
قرار دادن
individuate
U
تک قرار دادن
locating
U
قرار دادن
locate
U
قرار دادن
settle
U
قرار دادن
row
U
قرار دادن
rowed
U
قرار دادن
located
U
قرار دادن
rows
U
قرار دادن
putting
U
قرار دادن
settles
U
قرار دادن
puts
U
قرار دادن
pack
U
قرار دادن
underexpose
U
قرار دادن
relative location
U
قرار دادن
posit
U
قرار دادن
put
U
قرار دادن
locates
U
قرار دادن
side
U
در یکسو قرار دادن
enfilade
U
روبروی هم قرار دادن
sides
U
در یکسو قرار دادن
place
U
قرار دادن گماردن
places
U
قرار دادن گماردن
laminate
U
رویهم قرار دادن
incase
U
در صندوق قرار دادن
immurement
U
در دیوار قرار دادن
models
U
نمونه قرار دادن
inprocess
U
درجریان قرار دادن
modelled
U
نمونه قرار دادن
modeled
U
نمونه قرار دادن
model
U
نمونه قرار دادن
emplace
U
در محلی قرار دادن
to lead by the nose
U
الت قرار دادن
compact
U
تنگ هم قرار دادن
compacted
U
تنگ هم قرار دادن
compacting
U
تنگ هم قرار دادن
mans
U
قرار دادن سرنشین
place at disposal
U
در دسترس قرار دادن
treated
U
موردعمل قرار دادن
plebeianize
U
جزوتوده قرار دادن
treats
U
موردعمل قرار دادن
set of the sails
U
قرار دادن بادبانها
prifix
U
در جلوچیزی قرار دادن
prifixal
U
در جلوچیزی قرار دادن
pronate
U
دمر قرار دادن
collimate
U
موازی قرار دادن
oppress
U
درمضیقه قرار دادن
oppresses
U
درمضیقه قرار دادن
includes
U
قرار دادن شمردن
include
U
قرار دادن شمردن
put to
U
در تنگنا قرار دادن
colocate
U
درمجاورت هم قرار دادن
man
U
قرار دادن سرنشین
doubt
U
موردتردید قرار دادن
compacts
U
تنگ هم قرار دادن
lead by the nose
U
الت قرار دادن
ranges
U
در طبقه قرار دادن
utilizing
U
در دسترس قرار دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com