Perdic | در صلاحیت او نیست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	it lies beyond his competence U	در صلاحیت او نیست

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	it is beyond his province U	از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
Other Matches

	disqualification U	عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
	disqualifications U	عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
	All is not gold that glitters. <proverb> U	هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
	winchester disk U	دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
	step frame U	استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
	transparently U	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
	transparent U	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
	leaving files open U	به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
	his parentage isunknown U	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
	it is past all hope U	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
	qualifications U	صلاحیت
	qualification U	صلاحیت
	expertise U	صلاحیت
	competence U	صلاحیت
	qualifying U	صلاحیت
	qualification U	صلاحیت
	competency U	صلاحیت
	competent U	ذی صلاحیت
	competent U	با صلاحیت
	authority U	صلاحیت
	skill U	صلاحیت
	credential U	صلاحیت
	formidableness U	صلاحیت
	capability U	صلاحیت
	capacity U	صلاحیت
	clearance U	صلاحیت
	competence U	صلاحیت
	jurisdiction U	صلاحیت
	capacities U	صلاحیت
	incapacitated U	عدم صلاحیت
	incapacity U	عدم صلاحیت
	jurisdiction of the court U	صلاحیت دادگاه
	jurisdication U	صلاحیت حاکمیت
	incompetently U	با عدم صلاحیت
	inexpedience U	عدم صلاحیت
	inexpediency U	عدم صلاحیت
	intestable U	فاقد صلاحیت
	disqualification U	سلب صلاحیت
	competently U	باداشتن صلاحیت
	legal capacity U	صلاحیت قانونی
	incapacitation U	سلب صلاحیت
	incapacitate U	عدم صلاحیت
	incompetency U	عدم صلاحیت
	incapacitating U	عدم صلاحیت
	incompetent U	فاقد صلاحیت
	disqualifications U	سلب صلاحیت
	ability U	لیاقت صلاحیت
	abilities U	لیاقت صلاحیت
	incompetence U	عدم صلاحیت
	It is not within his competence. U	در صلاحیت اونیست
	qualifying certificate U	گواهی صلاحیت
	qualifying examination U	امتحان صلاحیت
	relative jurisdiction U	صلاحیت نسبی
	capability U	صلاحیت قابلیت
	incapacitates U	عدم صلاحیت
	capacities U	صلاحیت توانایی
	capacity U	صلاحیت توانایی
	fitness U	صلاحیت شایستگی
	unmeet U	فاقد صلاحیت
	competence clause U	شرط صلاحیت
	competency U	صلاحیت لیاقت
	competency of courts U	صلاحیت محاکم
	disability U	عدم صلاحیت
	competent U	صلاحیت دار
	competency of courts U	صلاحیت دادگاهها
	disabilities U	عدم صلاحیت
	incapacitation U	فاقد صلاحیت کردن
	able	با استعداد صلاحیت دار
	able U	دارای صلاحیت قانونی
	abler U	بااستعداد صلاحیت دار
	abler U	دارای صلاحیت قانونی
	airworthy U	دارای صلاحیت پرواز
	venue U	حوزه صلاحیت دادگاه
	airworthiness U	دارای صلاحیت پرواز
	deed of assignment U	مدرک صلاحیت قانونی
	by fits and starts U	مقتضی صلاحیت دار
	qualified U	صلاحیت دار ماهر
	airworthiness directive U	دستورالعمل صلاحیت پرواز
	airworthiness certificate U	گواهینامه صلاحیت پرواز
	venues U	حوزه صلاحیت دادگاه
	ablest U	دارای صلاحیت قانونی
	sufficient U	شایسته صلاحیت دار
	ablest U	بااستعداد صلاحیت دار
	clearance U	تعیین صلاحیت کردن
	circuit U	حوزه صلاحیت دادگاه
	incapacitated U	سلب صلاحیت کردن از
	security clearance U	تایید صلاحیت کردن
	incapacitate U	سلب صلاحیت کردن از
	authority U	مقام صلاحیت دار
	circuits U	حوزه صلاحیت دادگاه
	security cognizance U	شناخت ازنظر صلاحیت
	non ability U	ناشایستگی عدم صلاحیت
	security clearance U	داشتن صلاحیت خدمتی
	incapacitating U	سلب صلاحیت کردن از
	incapacitates U	سلب صلاحیت کردن از
	adequate U	صلاحیت دار بسنده
	principal of domestic jurisdiction U	اصل صلاحیت ملی
	bad conduct discharge U	اخراج به علت عدم صلاحیت
	probational U	ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
	competant judicial authority U	مقامات صلاحیت دار قضائی
	omnicompetent U	دارای صلاحیت در همه چیز
	letters testamentary U	حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
	probation U	ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
	i. for doing any thing U	عدم صلاحیت در همه کارها
	disqualified U	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
	disqualify U	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
	disqualifies U	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
	disqualifying U	سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
	discharge without honor U	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
	qualifies U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	coram non judice U	درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
	qualify U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	clearance U	پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
	to discharge someone without honor [from the army] U	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
	regional agency U	موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
	check flight U	پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
	it is inexpedient to reply U	پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
	banns U	اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
	unqulified U	فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
	It's not new.	نو نیست.
	secondary U	نیست
	isn't U	نیست
	Plug and Play U	یچ نیست
	he takes no notice of it U	نیست
	it is well enough U	بد نیست
	temporary storage U	می نیست
	auxiliaries U	نیست
	auxiliary U	نیست
	storage U	می نیست
	he is not of our number U	از ما نیست
	aint U	نیست
	There is nothing wrong with you . You are all right . U	هیچیت نیست
	It cant be helped. U	چاره ای نیست
	It is not advisable . It is inexpedient. U	صلاح نیست
	Such is not the case . That is not so. U	اینطور نیست
	It is all right . It is o. k. U	طوری نیست
	there is no hurry U	عجلهای نیست
	it is nothing out of the way U	غریب نیست
	you are written U	حق با شما نیست
	to make no mention of U	ذکری از ان نیست
	there is no hurry U	شتابی نیست
	the ice is treach erous U	یخ محکم نیست
	that is wrong U	درست نیست
	I dont remember ( recall ) . U	یادم نیست
	that is not it U	این نیست
	that depends U	معلوم نیست
	He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U	مردش نیست
	close the door please U	اگرزحمت نیست
	cold is merely privative U	گرما نیست
	sacred cow <idiom> U	چارهای نیست
	my health is tolerable U	حالم بد نیست
	no sweat <idiom> U	مشکلی نیست
	no wonder <idiom> U	تعجبی نیست
	he is out of huomor U	سر دماغ نیست
	he is rather i. than sick U	ناخوش نیست
	he knows a thing or two U	بی تجربه نیست
	i do not have it in me U	از من ساخته نیست
	if you please U	اگرزحمت نیست
	it's only me U	کسی نیست
	it needs not U	لازم نیست
	inextinct U	نیست نشده
	it is unsuitable U	مناسب نیست
	it has escaped my remembrance U	یاد نیست
	it is unnecessary U	لازم نیست
	it is immaterial U	چیزی نیست
	it is not half bad U	هیچ بد نیست
	niet le fait U	کار او نیست
	no hurry U	عجلهای نیست
	no trouble U	زحمتی نیست
	He goes on and on . He is most persistent . U	ول کن معامله نیست
	ought not U	شایسته نیست
	dont mention it U	چیزی نیست
	no matter U	چیزی نیست
	no object U	چیزی نیست
	It's not new.	جدید نیست.
	There is no hot water U	آب گرم نیست.
	he has nothing in him U	کسی نیست
	he is not in it U	داخل نیست
	he is a bad husband U	صرفه جو نیست
	thereis no end to it U	انراپایانی نیست
	he is none of my friends U	او از دوستان من نیست
	he is not willing to go U	نیست برود
	he is out of his senses U	بهوش نیست
	he is out of huomor U	سر خلق نیست
	it is not in good workingorder U	دایر نیست
	nihilism U	نیست انگاری
	needn't U	لازم نیست
	static U	که پویا نیست
	Nevermind! U	مهم نیست !
	quarter session U	محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
	i am out of sorts U	حالم خوب نیست
	he is not willing to go U	مایل برفتن نیست
	you're telling me <idiom> U	احتیاج نیست به من بگی
	lightweight U	آنچه سنگین نیست
	means are not a U	وسایل فراهم نیست
	you need not fear U	لازم نیست بترسید
	lightweights U	آنچه سنگین نیست
	It is not fair that . . . U	آخر انصاف نیست که …
	he is unequal to the task U	مرد اینکار نیست
	He is nobody. He is a nonentity. U	داخل آدم نیست