Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something)
<idiom>
U
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
installing
U
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
campaing
U
شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
installs
U
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
install
U
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
handicaps
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
contribute
U
شرکت کردن
partaking
U
شرکت کردن
contributes
U
شرکت کردن
partake
U
شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن
go into
U
شرکت کردن در
partaken
U
شرکت کردن
contributed
U
شرکت کردن
participation
U
شرکت کردن
participated
U
شرکت کردن
take a hand at
U
شرکت کردن در
participate
U
شرکت کردن
stand-ins
U
شرکت کردن
partook
U
شرکت کردن
contributing
U
شرکت کردن
to play at
U
شرکت کردن در
stand-in
U
شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن
stand in
U
شرکت کردن
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
sit for an examination
U
در امتحانی شرکت کردن
intercommon
U
باهم شرکت کردن
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
To sit for an examination.
U
درامتحان شرکت کردن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
take part
U
دخالت یا شرکت کردن
join
U
شرکت کردن در پیوستن
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
participate
U
شرکت کردن سهیم شدن
partakes
U
شرکت کردن شریک شدن در
conspiring
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
to undergo training
U
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
totake parts in something
U
در چیزی شرکت یادخالت کردن
conspired
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن سهیم شدن
partaking
U
شرکت کردن شریک شدن در
conspires
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
partake
U
شرکت کردن شریک شدن در
to ride a race
U
در اسب دوانی شرکت کردن
participated
U
شرکت کردن سهیم شدن
partaken
U
شرکت کردن شریک شدن در
to a oneself in
U
شرکت کردن یاشریک شدن
to row a race
U
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore
U
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
take part
U
مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone
U
شرکت کردن شراکت کردن
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
subscribing
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
U
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
play off
U
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
house
U
شرکت
enterprise
U
شرکت
fellowsh
U
شرکت
partnership
U
شرکت
corporation
U
شرکت
enterprises
U
شرکت
associations
U
شرکت
incorporation
U
شرکت
EIS
U
ول شرکت
concern
U
شرکت
consociation
U
شرکت
hand
U
شرکت
houses
U
شرکت
corporations
U
شرکت
cahoot
U
شرکت
housed
U
شرکت
partnerships
U
شرکت
handing
U
شرکت
concerns
U
شرکت
association
U
شرکت
firms
U
شرکت
firmer
U
شرکت
participation
U
شرکت
companies
U
شرکت
firmest
U
شرکت
firm
U
شرکت
contributions
U
شرکت
business
U
شرکت
businesses
U
شرکت
contribution
U
شرکت
company
U
شرکت
inveluntary partnership
U
شرکت قهری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com