English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
Other Matches
clockwise U درجهت گردش عقربههای ساعت
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
clockwise U مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
trespass U خلاف
trespassed U خلاف
minor offence U خلاف
trespasses U خلاف
trespassing U خلاف
misdemeanor U خلاف
misdoing U خلاف
offence U خلاف
misdeeds U خلاف
offenses U خلاف
misdeed U خلاف
offense,etc U خلاف
petty offence U خلاف
delict U خلاف
perverse U خلاف بد
contrary to U بر خلاف
misconduct U خلاف
anticlimactic U خلاف انتظاری
illogic U خلاف منطق
immorally U بر خلاف اخلاق
impolicy U خلاف مصلحت
reverse U خلاف جهت
guilty of a minor offence U خلاف کار
reversing U خلاف جهت
unconventional U خلاف عرف
offenders U خلاف کار
offender U خلاف کار
court of petty offences U محکمه خلاف
court of minor offence U محکمه خلاف
commit a minor offence U خلاف کردن
contra flow U خلاف جهت
contrary U مقابل خلاف
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
reverses U خلاف جهت
malversation U اختلاس خلاف
trumped up U خلاف واقع
trumped-up U خلاف واقع
misprision U خلاف کاری
missatement U خلاف گویی
anomalies U خلاف قاعده
anomaly U خلاف قاعده
unlawful U خلاف شرع
opposit U در خلاف جهت
immoral U خلاف اخلاق
inadvisability U خلاف مصلحت
anomalous U خلاف قاعده
misconduct U خلاف کاری
police court U دادگاه خلاف
police court U محکمه خلاف
abnonmally U بر خلاف قاعده
reversed U خلاف جهت
foulest U خلاف طوفانی
contradiction U خلاف گویی
fouls U خلاف طوفانی
irregular U خلاف قاعده
fouler U خلاف طوفانی
fouled U خلاف طوفانی
contradictions U خلاف گویی
foul U خلاف طوفانی
untruthful U خلاف حقیقت
unconscionable U خلاف وجدان
untrue U خلاف واقع
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
malfeasance U کار خلاف قانون
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
inequitable U خلاف موازین انصاف
offend U مرتکب خلاف شدن
offended U مرتکب خلاف شدن
inequity U خلاف موازین انصاف
inequities U خلاف موازین انصاف
untruths U خلاف حقیقت کذب
untruth U خلاف حقیقت کذب
unscientific U خلاف موازین علمی
upwind U خلاف جهت باد
irregular act U عمل خلاف رویه
offends U مرتکب خلاف شدن
unreason U عمل خلاف عقل
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
illegality U کار خلاف قانون
hackers U شخص خلاف کار
hacker U شخص خلاف کار
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
clk U ساعت
horologii U ساعت
horologe U ساعت
by my watch U ساعت من
maypop U گل ساعت
clocks U ساعت ها
horologium U ساعت
hour ly U ساعت به ساعت
zero hour U ساعت س
hourly U ساعت به ساعت
in hour's time U دو ساعت
h hour U ساعت س
clock generator U ساعت زا
hours U ساعت
timŠepiece U ساعت
passionflower U گل ساعت
ticker U ساعت
clocks U ساعت
self-esteem U ساعت
watch U ساعت
timepieces U ساعت
watching U ساعت
timepiece U ساعت
watched U ساعت
passion flower U گل ساعت
watches U ساعت
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
time-piece U ساعت
timepiece U ساعت
hour U ساعت
clock U ساعت
clock U ساعت
oclock U ساعت
neo keynesians U اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
w.h. U وات ساعت
watch glass U شیشه ساعت
watch case U قاب ساعت
horary U ساعت بساعت
watch glss U شیشه ساعت
sun dial U ساعت افتابی
solar time U ساعت شمسی
horology U ساعت سازی
sandglass U ساعت ریگی
shot clock U ساعت مسابقه
hand glass U ساعت شنی
time clock U گاه ساعت
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
dutchmans U یکجور گل ساعت
universal time U ساعت جهانی
electric clock U ساعت الکتریکی
four o'clock U ساعت چهار
game clock U ساعت ورزشگاه
system time U ساعت سیستم
digital clock U ساعت رقمی
half hour U نیم ساعت
tower clock U برج ساعت
shooting ckock U ساعت مسابقه
watch key U کلید ساعت
rush-hour U ساعت پرمشغله
passion fruit U میوهی گل ساعت
kilowatt hours U کیلووات در ساعت
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
navy time U ساعت دریایی
lights out U ساعت خواب
zulu time U ساعت گرینویچ
the watch is warranted U خوبی ساعت
biological clock U ساعت زیستی
daylight saving time U ساعت تابستانی
hr U مخفف ساعت
man hour U نفر ساعت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com