English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reseat U در جای دیگر نشاندن
reseated U در جای دیگر نشاندن
reseating U در جای دیگر نشاندن
reseats U در جای دیگر نشاندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
inlays U : نشاندن
inlaying U : نشاندن
set down U نشاندن
stud U نشاندن
pushing U نشاندن
immigrated U نشاندن
immigrates U نشاندن
immigrating U نشاندن
imprint U نشاندن
imprinted U نشاندن
imprints U نشاندن
to make sit U نشاندن
inlay U : نشاندن
setting up U نشاندن
sets U نشاندن
set U نشاندن
immigrate U نشاندن
embed U نشاندن
settles U نشاندن
settings U نشاندن
enchase U نشاندن
setting U نشاندن
settle U نشاندن
to set down U نشاندن
engrain U نشاندن
insculp U نشاندن
infix U نشاندن
embeds U نشاندن
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
to lay it on thick U فرو نشاندن
fight the fire U اتش نشاندن
reseated U دوباره نشاندن
graved U نشاندن جایگیر
to stamp out U فرو نشاندن
setback U عقب نشاندن
routes U به زمین نشاندن
route U به زمین نشاندن
inthrone U بر تخت نشاندن
engraft U نشاندن جادادن
relieving U فرو نشاندن
reseat U دوباره نشاندن
setbacks U عقب نشاندن
seat U جایگاه نشاندن
molify U فرو نشاندن
seats U جایگاه نشاندن
reseating U دوباره نشاندن
unset U باز نشاندن
seated U جایگاه نشاندن
push instruction U دستورالعمل نشاندن
set U نشاندن کارگذاشتن
ground U به گل نشاندن ناو
sets U نشاندن کارگذاشتن
reseats U دوباره نشاندن
setting up U نشاندن کارگذاشتن
to imprint on the mind U در خاطر نشاندن
upends U راست نشاندن
retreat U عقب نشاندن
preset U از پیش نشاندن
quenched U فرو نشاندن
quench U فرو نشاندن
retreats U عقب نشاندن
retreating U عقب نشاندن
mollified U فرو نشاندن
retreated U عقب نشاندن
mollifies U فرو نشاندن
mollify U فرو نشاندن
mollifying U فرو نشاندن
quenches U فرو نشاندن
remitting U فرو نشاندن
remitted U فرو نشاندن
quash U فرو نشاندن
upending U راست نشاندن
quashed U فرو نشاندن
upended U راست نشاندن
quashes U فرو نشاندن
relieve U فرو نشاندن
upend U راست نشاندن
relieves U فرو نشاندن
remit U فرو نشاندن
remits U فرو نشاندن
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
transplanting U درجای دیگری نشاندن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
pushes U جای دادن نشاندن
transplant U درجای دیگری نشاندن
upending U بر روی پایه نشاندن
push U نشاندن فشار دادن
pushed U نشاندن فشار دادن
pushes U نشاندن فشار دادن
pushed U جای دادن نشاندن
upended U بر روی پایه نشاندن
upend U بر روی پایه نشاندن
chair U برکرسی یاصندلی نشاندن
chaired U برکرسی یاصندلی نشاندن
chairing U برکرسی یاصندلی نشاندن
transplants U درجای دیگری نشاندن
chairs U برکرسی یاصندلی نشاندن
push U جای دادن نشاندن
to contain one's anger U خشم خودرافرو نشاندن
inscribe U حکاکی کردن نشاندن
inscribing U حکاکی کردن نشاندن
to pile up a ship U کشتی را بخاک نشاندن
propitiating U خشم را فرو نشاندن
upends U بر روی پایه نشاندن
up end U راست نشاندن یا واداشتن
plasma plating U نشاندن پوشش نسوز
inscribed U حکاکی کردن نشاندن
propitiates U خشم را فرو نشاندن
inscribes U حکاکی کردن نشاندن
propitiate U خشم را فرو نشاندن
propitiated U خشم را فرو نشاندن
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
suppressing U توقیف کردن فرو نشاندن
enthrones U برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroning U برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
route U به خاک نشاندن تثبیت کردن
drive U عقب نشاندن بیرون کردن
enthroned U برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrone U برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
drives U عقب نشاندن بیرون کردن
embower U درداربست جادادن در سایبان نشاندن
routes U به خاک نشاندن تثبیت کردن
suppress U توقیف کردن فرو نشاندن
crimping U نشاندن گلوله روی پوکه
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
suppresses U توقیف کردن فرو نشاندن
to r. aking U کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
engrave U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
ground U بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
to inlay anything with gems U چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
To carry ones point. To have ones way. U حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
piggyback <idiom> U روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to inlay a printed page U صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
under weft U پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to inlay gems in anything U چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
furthers U دیگر
furthered U دیگر
furthering U دیگر
secus U از دیگر سو
alternative U شق دیگر
others U دیگر
other U دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
one an other U یک دیگر
else U دیگر
further U دیگر
alternative U دیگر
alternatives U شق دیگر
another U دیگر
thence U دیگر
anymore U دیگر
next U دیگر
alternatives U دیگر
no more U دیگر نه
from each other <adv.> U از هم دیگر
he is no more U او دیگر
again U دیگر
yon U ان یکی دیگر ان
other people U مردم دیگر
otherwhere U در مکان دیگر
otherwhile U گاه دیگر
about-face U جهت دیگر
on the other part U از طرف دیگر
otherwhere U جای دیگر
about face U سوی دیگر
about face U جهت دیگر
about-face U سوی دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
about-faces U سوی دیگر
about-faces U جهت دیگر
otherness U چیز دیگر
otherguise U جور دیگر
otherguess U بروش دیگر
otherguess U جور دیگر
otherguess U نوع دیگر
othergates U طور دیگر
otherwhence U از جای دیگر
othergates U جور دیگر
on the other hand U ازطرف دیگر
never more U هرگز دیگر
my other books U کتابهای دیگر من
elsewhere U بجای دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com