Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to pay against receipt
U
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
receipt
U
دریافت رسید دادن
receipts
U
دریافت رسید دادن
maturity
U
سر رسید
receipts
U
رسید
quittance
U
رسید
when it came to a push
U
رسید
due date
U
سر رسید
receipt
U
رسید
receipt statement
U
رسید
official receipt
U
رسید رسمی
It occurred to me.
U
به نظرم رسید.
It crossed my mind.
U
به نظرم رسید.
It occurred to me.
U
به فکرم رسید.
certificate of receipt
U
گواهی رسید
voucher
U
قبض رسید
receipt
U
قبض رسید
vouchers
U
قبض رسید
dock receipt
U
رسید لنگرگاه
receipts
U
قبض رسید
dock warrant
U
رسید لنگرگاه
quittance
U
رسید مفاصا
What time do we arrive?
U
کی خواهیم رسید؟
world came that
U
خبر رسید که
matured
U
سر رسید شده
It came home to me.
U
به نظرم رسید.
debit note
U
رسید بدهکار
binders
U
رسید بیعانه
it crossed my mind
U
بنظرم رسید
It's over.
U
به پایان رسید.
to fall due
U
سر رسید شدن
hand receipt
U
رسید دستی
binder
U
رسید بیعانه
the post has come
U
پست رسید
warehouse receipt
U
رسید انبار
chitty
U
یادداشت-رسید
scrip
U
رسید موقتی
It crossed my mind.
U
به فکرم رسید.
summer is in
U
تابستان رسید
It came home to me.
U
به فکرم رسید.
to a receipt
U
رسید گرفتن
receipt
U
رسید پیام دریافت شد
acknowledgement
U
اعلام وصول رسید
acknowledgements
U
اعلام وصول رسید
acknowledgments
U
اعلام وصول رسید
appropriation receipt
U
رسید سپرده قانونی
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
appropriation receipt
U
رسیدسپرده رسید اعتبار
mate's receipt
U
رسید کاپیتان کشتی
air mail receipt
U
رسید پست هوایی
it received royal assent
U
به توشیح ملوکانه رسید
receipts
U
رسید پیام دریافت شد
he was overtake by a storm
U
طوفانی باودر رسید
i am in receipt of your letter
U
نامه شما به من رسید
i am through with my work
U
کارم به پایان رسید
he thought out a plan
U
فکری بنظرش رسید
dock warrant
U
رسید انبار بارانداز
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
U
جانش به لب آمد ( رسید )
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
mate's receipt
U
رسید معاون ناخدا
clean receipt
U
رسید بی قید و شرط
it was signed by his majesty the shah
U
به توشیح همایونی رسید
railway receipt
U
رسید راه اهن
data freight receipt
U
رسید اماری حمل
data fright receipt
U
رسید اماری حمل
At that point
[stage]
, ...
U
وقتی که موقعش رسید...
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
point of intersection
U
نقطه بهم رسید
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
U
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
offenders will be punished
U
متخلفین بکیفر خواهند رسید
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train was 10 minutes late.
U
قطار 10 دقیقه دیر رسید
now and then a guest w come
U
گاه گاهی میهمانی می رسید
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
found shipment
U
کالای بدون بارنامه یا رسید
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
forwarder's receipt
U
رسید متصدی حمل و نقل
the bill will mature to morrow
U
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
bill falls due on
U
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill is overdraw
U
سر رسید برات منقضی شده است
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
The project was terminated as of July 1.
U
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
Luchily for me the train was late.
U
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
deferred liability
U
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
U
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
date of grace
U
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
process
U
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes
U
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through
U
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
clearing a bill
U
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
freiht all kinds
U
رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
It wI'll eventually pay off.
U
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
statute of fraud
U
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
counterpose
U
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
wilco
U
پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
dock receipt
U
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
howitzer
U
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
double
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
density
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomun
U
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon
U
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
on the other side
<adv.>
U
درمقابل
on the other hand
<adv.>
U
درمقابل
otherwise
<adv.>
U
درمقابل
by the same token
<adv.>
U
درمقابل
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
U
درمقابل
apart from that
<adv.>
U
درمقابل
alternatively
<adv.>
U
درمقابل
on the other hand
<idiom>
U
درمقابل
in d. from
U
درمقابل
in contrast with
U
درمقابل
against
U
درمقابل
cut it with a knife
U
درمقابل
against payment
U
درمقابل وجه
gainst
U
برعلیه درمقابل
for
U
درمقابل برله
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
shield
U
حفافت کردن درمقابل
bay
U
دفاع کردن درمقابل
vis a vis
U
شخص روبرو درمقابل
brace
U
درمقابل فشارمقاومت کردن
little frog in a big pond
<idiom>
U
قطرهای درمقابل دریا
bays
U
دفاع کردن درمقابل
braced
U
درمقابل فشارمقاومت کردن
bayed
U
دفاع کردن درمقابل
shields
U
حفافت کردن درمقابل
in security for
U
یعنوان وثیقه درمقابل
vis-a-vis
U
شخص روبرو درمقابل
baying
U
دفاع کردن درمقابل
to keep at bay
U
دفاع کردن درمقابل
defendant
U
مقاوم درمقابل زور و فشار
earthquake proof foundation
U
غیر مقاوم درمقابل زلزله
To stand up to someone . To assert oneself.
U
درمقابل کسی قد علم کردن
thermolabile
U
بی ثبات یا ناپایدار درمقابل حرارت
defendants
U
مقاوم درمقابل زور و فشار
to defend oneself
[against]
U
از خود دفاع کردن
[درمقابل]
v
U
مخفف versus به معنی درمقابل
thermistor
U
الت مقاوم درمقابل برق
To make a stand against injustice.
U
درمقابل ستم ایستادگی کردن
triplicate
U
سه برابر سه برابر کردن
It sinds into insignificance beside his invention .
U
این درمقابل اختراع اوهیچ است
buck fever
U
هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
bank protection
U
حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
robustness
U
قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
d/a
U
acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to brush up
U
پرداختن
foot the bill
<idiom>
U
پرداختن
practises
U
پرداختن
kick over
<idiom>
U
پرداختن
practicing
U
پرداختن
fork out
<idiom>
U
پرداختن
shell out
U
پرداختن
defrays
U
پرداختن
cough up
U
پرداختن
practising
U
پرداختن
practice
U
پرداختن
defray
U
پرداختن
practise
U
پرداختن
defrayed
U
پرداختن
meet
U
پرداختن
meets
U
پرداختن
defraying
U
پرداختن
to fork over
U
پرداختن
imburse
U
پرداختن
disbursed
U
پرداختن
disburses
U
پرداختن
disbursing
U
پرداختن
take to
U
پرداختن
paying
U
پرداختن
pony up
<idiom>
U
پرداختن
pays
U
پرداختن
disburse
U
پرداختن
pay
U
پرداختن
aby
U
پرداختن
abye
U
پرداختن
best ball
U
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
nail
U
به موقع پرداختن
To pay money. To make a payment.
U
پول پرداختن
indemnity
U
غرامت پرداختن
indemnities
U
غرامت پرداختن
puts
U
بفعالیت پرداختن
to make a part
[ial]
payment
U
یک قسط را پرداختن
to pay on account
[American English]
U
یک قسط را پرداختن
nailed
U
به موقع پرداختن
To get on with a job.
U
بکاری پرداختن
indemnify
U
غرامت پرداختن
foot
U
پرداختن مخارج
nails
U
به موقع پرداختن
prepay
U
قبلا پرداختن
to pay in a
U
پیشکشی پرداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com