English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
at [in] the beginning U در آغاز [درابتدا ]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
activate U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activated U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activates U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activating U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
enable U سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enable U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabled U سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enabled U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enables U سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enables U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabling U سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enabling U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
command U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commanded U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commands U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
New Year's Day روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
edit U کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
edited U کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
basically U بررسی از نقط ه آغاز همه چیز
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
beginning U حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
beginning U نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
beginnings U حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
beginnings U نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
root U گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
roots U گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
gap U نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
gaps U نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
interlude U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
hot U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
applet U برنامه هایی که از Panel Contral آغاز می شوند
associated document U سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
associated file U سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
asynchronous U 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
B box U که حاوی آدرس آغاز برنامه است
azerty keyboard U روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
dte U وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
interblock gap U نوار مغناطیسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک بعدی
parent program U برنامه ای که برنامه دیگر را آغاز میکند.
Startup folder U پرونده خاص در دیسک سخت که حاوی برنامه هایی است که خودکار اجرا می شوند وقتی که کار ویندوز را آغاز میکند
to begin again از نو آغاز کردن
to set on foot آغاز نهادن
school age U سن آغاز تحصیل
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
It marked the beginning of a war. U این آغاز جنگ بود.
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
I will be instigating [initiating] legal proceedings. U من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to punch in [American E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
come online <idiom> U آغاز به کار کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
to sail [for] U با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
Mamihlapinatapai U نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
to be back to square one <idiom> U دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
accommodation date U تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
starting whistle U سوت آغاز بازی [ورزش]
whistle for the start of the second half U سوت آغاز نیمه دوم بازی
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com