Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
betide
U
اتفاق افتادن
to play itself out
U
اتفاق افتادن
hap
U
اتفاق افتادن
befell
U
اتفاق افتادن
befalls
U
اتفاق افتادن
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
chanced
U
اتفاق افتادن
chance
U
اتفاق افتادن
fall out
U
اتفاق افتادن
come about
U
اتفاق افتادن
befalling
U
اتفاق افتادن
befallen
U
اتفاق افتادن
tide
U
اتفاق افتادن
occurs
U
اتفاق افتادن
occurring
U
اتفاق افتادن
occurred
U
اتفاق افتادن
chancing
U
اتفاق افتادن
occur
U
اتفاق افتادن
chances
U
اتفاق افتادن
befall
U
اتفاق افتادن
come to pass
U
اتفاق افتادن
happens
U
رخ دادن اتفاق افتادن
happened
U
رخ دادن اتفاق افتادن
happen
U
رخ دادن اتفاق افتادن
sure thing
<idiom>
U
حتما اتفاق افتادن
occur
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
fortunes
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
fortune
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
in the wind
<idiom>
U
بزودی اتفاق افتادن
occurred
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
previously
U
زودتر اتفاق افتادن
occurs
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
occurring
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
gives
U
اتفاق افتادن فدا کردن
give
U
اتفاق افتادن فدا کردن
giving
U
اتفاق افتادن فدا کردن
incident
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
coextensive
U
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
helo
U
پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
latest event time
U
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
to fall on ones knees
U
بیرون افتادن بلابه افتادن
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
in an instant
U
دریک ان
derricks
U
دریک
derrick
U
دریک
in an instant
U
دریک لحظه
en bloc
U
دریک بلوک
swinging derrick
U
دریک گردان
standing derrick
U
دریک ثابت
sedentary
U
مقیم دریک جا
on a par
U
دریک تراز
on one occasion
U
دریک موقع
beside
U
دریک طرف بعلاوه
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
rub elbows/shoulders
<idiom>
U
دریک سطح بودن
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
pitcherful
U
انچه دریک سبوجابگیرد
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
partly
U
نسبتا دریک جزء
aline
U
دریک رشته قراردادن
polynia
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
batch
U
مقدار نان دریک پخت
colocate
U
دریک مکان قرار دادن
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
batches
U
مقدار نان دریک پخت
in a crack
U
دریک چشم بهم زدن
collinear
U
دریک خط مستقیم واقع شونده
textbooks
U
کتاب اصلی دریک موضوع
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
textbook
U
کتاب اصلی دریک موضوع
coincident
U
واقع شونده دریک وقت
polynya
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
ledger bait
U
که دریک جا روی نگاه دارند
capful
U
انچه دریک کلاه جابگیرد
cartful
U
انچه دریک گاری جا بگیرد
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
easy does it
<idiom>
U
دریک چشم بهم زدن
fascia plate
U
تابلوی مقابل دریک وسیله
text book
U
کتاب اصلی دریک موضوع
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
hinge joint
U
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
gigahertz
U
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
gyle
U
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
docking
U
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
U
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
play footsie
<idiom>
U
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadside
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
bicipital
U
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
lague
U
اتفاق
confederacies
U
اتفاق
coincidences
U
اتفاق
confederacy
U
اتفاق
accident
U
اتفاق
hap
U
اتفاق
league
U
اتفاق
confederation
U
اتفاق
accidents
U
اتفاق
occurence
U
اتفاق
confederations
U
اتفاق
togtherness
U
اتفاق
fluke
U
اتفاق
leagues
U
اتفاق
fortuity
U
اتفاق
case
U
اتفاق
flukes
U
اتفاق
coincidence
U
اتفاق
happening
U
اتفاق
occurrences
U
اتفاق
occurrence
U
اتفاق
accidentalness
U
اتفاق
chanced
U
اتفاق
chance
U
اتفاق
chances
U
اتفاق
joinder
U
اتفاق
federal
U
اتفاق
events
U
اتفاق
event
U
اتفاق
unity
U
اتفاق
chancing
U
اتفاق
togetherness
U
اتفاق
accidentalism
U
اتفاق
happenings
U
اتفاق
cases
U
اتفاق
accidence
U
اتفاق
block stowage loading
U
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauls
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time
U
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
hauled
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis
U
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
haul
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
unanimity
U
اتفاق اراء
at random
<adv.>
U
برحسب اتفاق
coincidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
U
برحسب اتفاق
it happened
U
اتفاق افتاد
Accidentally . By chance.
U
بر حسب اتفاق
by accident
<adv.>
U
برحسب اتفاق
as it happens
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by hazard
<adv.>
U
برحسب اتفاق
unanimously
U
به اتفاق اراء
by happenstance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
U
برحسب اتفاق
incidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
Accompanied by. Together with .
U
به اتفاق (همراه )
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
by a unanimity vote
U
به اتفاق اراء
by a unanimous
U
به اتفاق اراء
casualist
U
معتقد به اتفاق
confederative
U
اتفاق کننده
consensus of opinion
U
اتفاق اراء
by chance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
unison
U
اتحاد اتفاق
supervention
U
اتفاق ناگهانی
fortuitism
U
عقیده به اتفاق
act of God
U
اتفاق قهری
disunion
U
عدم اتفاق
acts of God
U
اتفاق قهری
renewal of the convention
U
تجدید اتفاق
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
consensus
U
اتفاق اراء
role indicator
U
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
run around
U
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
coriolis acceleration
U
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
farrows
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
side tone
U
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com