Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inward looking development policies
U
درکشورهای در حال توسعه تاکید دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
applesoft basic
U
نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
texas
U
استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا
enhancing
U
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhances
U
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced
U
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhance
U
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
development
U
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
developments
U
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
characteristics of underdeveloping
U
مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
ablegate
U
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
international development association
U
مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
outreach
U
توسعه یافتن توسعه
enterprise network
U
شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
accent
U
تاکید
affirmation
U
تاکید
emphasis
U
تاکید
affirmations
U
تاکید
accented
U
تاکید
underscores
U
تاکید
accents
U
تاکید
underscored
U
تاکید
underscoring
U
تاکید
emphases
U
تاکید
accenting
U
تاکید
underscore
U
تاکید
assertion
U
تاکید
corroboration
U
تاکید
accentuation
U
تاکید
enforced
U
تاکید کردن
overemphasis
U
تاکید بیش از حد
accenting
U
تاکید تشدید
accented
U
تاکید کردن
play up
U
تاکید کردن
stressing
U
تاکید کردن
accenting
U
تاکید کردن
stressing
U
اهمیت تاکید
stresses
U
تاکید کردن
stresses
U
اهمیت تاکید
stress
U
اهمیت تاکید
stress
U
تاکید کردن
accented
U
تاکید تشدید
accents
U
تاکید کردن
emphatic
U
تاکید شده
accent
U
تاکید کردن
overemphases
U
تاکید بیش از حد
enforce
U
تاکید کردن
tolay street on
U
تاکید کردن
accent
U
تاکید تشدید
accentual
U
دارای تاکید
enforces
U
تاکید کردن
enforcing
U
تاکید کردن
accents
U
تاکید تشدید
potsdom agreement
U
تاکید وتشریح کردند
dual intensity
U
تاکید علائم خاص
punctuation
U
نشان گذاری تاکید
ingeminate
U
تکرار و تاکید کردن
ascensive
U
موکد تاکید کننده
overemphasizes
U
بیش از حد تاکید کردن
overemphasized
U
بیش از حد تاکید کردن
overemphasize
U
بیش از حد تاکید کردن
overemphasising
U
بیش از حد تاکید کردن
overemphasises
U
بیش از حد تاکید کردن
overemphasised
U
بیش از حد تاکید کردن
overemphasizing
U
بیش از حد تاکید کردن
accentuating
U
تکیه دادن تاکید کردن
to emphasize
U
تاکید کردن
[زبان شناسی]
accentuates
U
تکیه دادن تاکید کردن
accentuated
U
تکیه دادن تاکید کردن
accentuate
U
تکیه دادن تاکید کردن
afrocentric
<adj.>
U
تاکید بر ایده ها، سبک و ارزش های آفریقایی
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
reversing
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversed
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
yalta conference
U
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
developments
U
توسعه
outspread
U
توسعه
amplification
U
توسعه
expansion
U
توسعه
extensions
U
توسعه
upgrowth
U
توسعه
enlargement
U
توسعه
enlargements
U
توسعه
promotion
U
توسعه
promotions
U
توسعه
increments
U
توسعه
increment
U
توسعه
spreads
U
توسعه
spread
U
توسعه
enlarged
U
توسعه
stop go policy
U
توسعه
enlarges
U
توسعه
enlarge
U
توسعه
enlarging
U
توسعه
delelopment
U
توسعه
extension
U
توسعه
development
U
توسعه
expansionism
U
توسعه طلبی
increase
U
توسعه دادن
to open out
U
توسعه دادن
self development
U
توسعه نفس
technical development
U
توسعه فنی
increased
U
توسعه دادن
expansive
U
متمایل به توسعه
extensibility
U
توسعه پذیری
increases
U
توسعه دادن
social development
U
توسعه اجتماعی
expansionist
U
توسعه طلبی
promotes
U
توسعه دادن
under development
U
دردست توسعه
underdevelopment
U
توسعه نیافتگی
enriches
U
توسعه دادن
enrich
U
توسعه دادن
extendable
U
توسعه پذیر
enlarging
U
توسعه دادن
expanses
U
بسط و توسعه
expanse
U
بسط و توسعه
enlarged
U
توسعه دادن
enlarge
U
توسعه دادن
enlarges
U
توسعه دادن
develops
U
توسعه دادن
enriching
U
توسعه دادن
booms
U
توسعه یافتن
booms
U
توسعه عظیم
uneven development
U
توسعه نامتوازن
boom
U
توسعه عظیم
boom
U
توسعه یافتن
boomed
U
توسعه عظیم
urban renewal
U
توسعه شهری
promoting
U
توسعه دادن
boomed
U
توسعه یافتن
promoted
U
توسعه دادن
promote
U
توسعه دادن
booming
U
توسعه عظیم
booming
U
توسعه یافتن
develop
U
توسعه دادن
spreads
U
توسعه دادن
spread
U
توسعه دادن
path of expansion
U
مسیر توسعه
expandability
U
قابلیت توسعه
expanded , capacity
U
توسعه فرفیت
pattern of development
U
الگوی توسعه
expandsionism
U
توسعه طلبی
export promotion
U
توسعه صادرات
pole of development
U
قطب توسعه
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
exepandable
U
قابل توسعه
amplification
U
توسعه تقویت
to unfold
U
توسعه دادن
developement
U
توسعه دادن
development plan
U
برنامه توسعه
development policy
U
سیاست توسعه
development time
U
زمان توسعه
cultural development
U
توسعه فرهنگی
development tools
U
ابزار توسعه
monetary expansion
U
توسعه پولی
combat development
U
توسعه رزمی
open out
U
توسعه دادن
extend
U
توسعه دادن
historical development
U
توسعه تاریخی
extensible
U
توسعه پذیر
economic development
U
توسعه اقتصادی
extends
U
توسعه دادن
expansion
U
گسترش توسعه
internal development
U
توسعه داخلی
regional development
U
توسعه منطقهای
regional development
U
توسعه ناحیهای
research and development
U
تحقیق و توسعه
underdeveloped
U
توسعه نیافته
increscent
U
زیادی توسعه
rural development
U
توسعه روستائی
development bank
U
بانک توسعه
extending
U
توسعه دادن
phasess of development
U
مراحل توسعه
progation
U
توسعه تکثیر
development system
U
سیستم توسعه یافته
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
inextension
U
عدم امتداد یا توسعه
development countries
U
کشورهای قابل توسعه
regression
U
برگشت
[به حالت کم توسعه]
increment
U
افزایش در حقوق توسعه
increments
U
افزایش در حقوق توسعه
extended memory
U
حافظه توسعه یافته
step backwards
U
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
extended precision
U
دقت توسعه یافته
step backwards
U
برگشت
[به حالت کم توسعه]
regress
U
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
extendible
U
قابل توسعه کش دار
to spread
[across]
[over]
U
توسعه یافتن
[سرتاسر]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com