English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
amidst U درمیان
between U درمیان
tween U درمیان
midst U درمیان
amid U درمیان
twixt U درمیان
alternates U یک درمیان
altern U یک درمیان
in between U درمیان
alternate U یک درمیان
alternated U یک درمیان
betwixt U درمیان
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
interject U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
interjects U درمیان انداختن
interlucent U درمیان درخشنده
Every three days . U سه روز درمیان
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
Among the people . U درمیان مردم
enclose U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
every other day U یک روز درمیان
among U درمیان درزمرهء
triple space U دو خط درمیان کردن
double space U یک خط درمیان نوشتن
enclosing U درمیان گذاشتن
mediates U درمیان واقع شدن
mediating U درمیان واقع شدن
mediate U درمیان واقع شدن
alternate U یک درمیان امدن متناوب
alternates U یک درمیان امدن متناوب
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
medially U چنانکه درمیان باشد
midship U واقع درمیان کشتی
adopts U درمیان خود پذیرفتن
mediated U درمیان واقع شدن
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
alternated U یک درمیان امدن متناوب
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
across U ازاین سو بان سو درمیان
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
to run through U دویدن
Running <adj.> U دویدن
doubled up U دویدن
doubled U دویدن
run U دویدن
runs U دویدن
race U دویدن
raced U دویدن
races U دویدن
double U دویدن
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
footrace U مسابقه دویدن
outrun U در دویدن جلوافتادن
cursorial U مستعد دویدن
scuttled U بسرعت دویدن
outruns U در دویدن جلوافتادن
tracked U مسابقه دویدن
outrunning U در دویدن جلوافتادن
tracks U مسابقه دویدن
roil U دنبال هم دویدن
jogged U اهسته دویدن
jogging U اهسته دویدن
scuttling U بسرعت دویدن
jogs U اهسته دویدن
scuttle U بسرعت دویدن
jog U اهسته دویدن
track U مسابقه دویدن
scuttles U بسرعت دویدن
running with the ball U با توپ دویدن
winder U دویدن سریع
run for it <idiom> U به ضرب دویدن
on the go <idiom> U مشغول دویدن
trig U تر وتمیز دویدن
leap U جستن دویدن
leaped U جستن دویدن
leaps U جستن دویدن
to bolt U با سرعت دویدن
re-runs U دوباره دویدن
re-running U دوباره دویدن
re-ran U دوباره دویدن
re-run U دوباره دویدن
runout U محوطه دویدن
ground speed U سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
dinger U دویدن به پایگاه اصلی
sprint U با حداکثر سرعت دویدن
sprinted U با حداکثر سرعت دویدن
sprints U با حداکثر سرعت دویدن
To interrupt someone. To butt in. U تو حرف کسی دویدن
base running U دویدن بسوی پایگاه
circuit clout U یک امتیاز با دویدن به پایگاه
to start U شروع کردن به دویدن
jogging U دویدن بصورت یورتمه
circle U دویدن در مسیر منحنی
jog U دویدن بصورت یورتمه
to break into a run U شروع کردن به دویدن
circled U دویدن در مسیر منحنی
jogs U دویدن بصورت یورتمه
circles U دویدن در مسیر منحنی
circling U دویدن در مسیر منحنی
jogged U دویدن بصورت یورتمه
he fell to the ground U دویدن اغازکردبزمین افتاد
run way U محوطه دویدن هواپیما
outkick U تندتر از رقیب دویدن
rerun U عمل دوباره دویدن
long wind U طاقت زیاد دویدن
gophers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gofer U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
departure end U انتهای محوطه دویدن هواپیما
false starts U دویدن قبل ازصدای تپانچه
false start U دویدن قبل ازصدای تپانچه
arresting system runout U محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
road work U دویدن جادهای در تمرین بوکس
roll out U دویدن هواپیما روی باند
to run a race U در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
ground game U روش استفاده از مانور دویدن
to run for the bus U برای گرفتن اتوبوس دویدن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to take a run-up U با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
buttonhook U نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
threshold U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
go U نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
goes U نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
thresholds U نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
rompy U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompish U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
triple threat U بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
drag bunt U ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
curls U پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curl U پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
curled U پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
quarterback sneak U حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
to ran a person hard U کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
leg bye U امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
slanted U بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants U بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant U بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
collocutor U هم صحبت
chitchat U صحبت
converse U صحبت
conversed U صحبت
colloquies U صحبت
colloquy U صحبت
conversing U صحبت
converses U صحبت
confabulation U صحبت
mouthed U صحبت
parle U صحبت
mouth U صحبت
talk U صحبت
mouthing U صحبت
mouths U صحبت
talked U صحبت
talks U صحبت
hangs U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com