Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ochlocracy
U
حکومت عامه یا گروهی ازمردم
to keep oneself to oneself
U
کناره گیری ازمردم کردن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
queerest
U
گرفتارشدن
queerer
U
گرفتارشدن
queer
U
گرفتارشدن
labourvi
U
گرفتارشدن
involve
U
گرفتارشدن
involves
U
گرفتارشدن
involving
U
گرفتارشدن
double banked
U
دارای دوردیف پاروزن
sack coat
U
ژاکت یا کت دارای یک یا دوردیف دگمه
dipteral
U
دارای دوردیف ستون دورتادور
double-parking
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
lagomorpha
U
پستانداران جونده دارای دوردیف دندان
lagomorph
U
پستانداران جونده دارای دوردیف دندان
double-parked
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parks
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
blood chit
U
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
betwixt
U
درمیان
altern
U
یک درمیان
between
U
درمیان
in between
U
درمیان
tween
U
درمیان
twixt
U
درمیان
alternates
U
یک درمیان
amid
U
درمیان
amidst
U
درمیان
alternate
U
یک درمیان
alternated
U
یک درمیان
midst
U
درمیان
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
interlucent
U
درمیان درخشنده
among
U
درمیان درزمرهء
enclosing
U
درمیان گذاشتن
amid ships
U
درمیان کشتی
amidships
U
درمیان کشتی
every other day
U
یک روز درمیان
every other d.
U
یک روز درمیان
encloses
U
درمیان گذاشتن
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
enclose
U
درمیان گذاشتن
Every three days .
U
سه روز درمیان
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
interject
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
Among the people .
U
درمیان مردم
triple space
U
دو خط درمیان کردن
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
d. about
U
یک روز درمیان
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
mediates
U
درمیان واقع شدن
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
midship
U
واقع درمیان کشتی
medially
U
چنانکه درمیان باشد
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
mediating
U
درمیان واقع شدن
mediated
U
درمیان واقع شدن
mediate
U
درمیان واقع شدن
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
ruderal
U
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol
U
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to put in
U
درمیان اوردن نقل قول کردن
to get in a word edgeways
U
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
endobiotic
U
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
intervale
U
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intra
U
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal
U
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
canoness
U
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com