Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
smoke out
<idiom>
U
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
what about
<idiom>
U
چطور(درمورد چیزی)
To be biased (prejudiced).
U
درمورد چیزی تعصب داشتن
monomaia
U
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
pull up with
U
به چیزی رسیدن
pull up to
U
به چیزی رسیدن
to be over something
U
به پایان رسیدن چیزی
matures
U
به موعد چیزی رسیدن
mature
U
به موعد چیزی رسیدن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
ending
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
endings
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to entertain hopes
[for something]
U
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
to get to somebody
[something]
U
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
autumns
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
pragmatism
U
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
U
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
U
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
in on
<idiom>
U
اطلاعاتی داشتن درمورد
get the goods on someone
<idiom>
U
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
use one's head/bean/noodle/noggin
<idiom>
U
عمیقا فکر کردن درمورد
get wise to something/somebody
<idiom>
U
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
food for thought
<idiom>
U
درمورد چیز باارزش فکر کردن
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
U
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
search one's soul
<idiom>
U
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
freeboard
U
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
tie up
<idiom>
U
تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
perverse verdict
U
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone .
U
درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
context sensitive help key
U
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
achloropsia
U
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics
U
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche
U
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cw system
U
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
truth
U
حقیقت
realities
U
حقیقت
truths
U
حقیقت
facts
U
حقیقت
actually
U
در حقیقت
act
U
حقیقت
fact
U
حقیقت
to be sure
<adv.>
U
در حقیقت
admittedly
<adv.>
U
در حقیقت
in reality
U
در حقیقت
reality
U
حقیقت
acted
U
حقیقت
indeed
[admittedly]
<adv.>
U
در حقیقت
in sooth
U
در حقیقت
yea
U
در حقیقت
in truth
U
در حقیقت
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
verity
U
صحت حقیقت
tao
U
حقیقت طریقت
factually
U
حقیقت امری
suppressio veri
U
کتمان حقیقت
the f.of the matter
U
حقیقت امر
the face remains
U
حقیقت همانست
thing in itself
U
حقیقت غایی
reserving
U
کتمان حقیقت
reserves
U
کتمان حقیقت
reserve
U
کتمان حقیقت
unreality
U
عدم حقیقت
verities
U
صحت حقیقت
matter of fact
U
حقیقت امر
matter-of-fact
U
حقیقت امر
oversoul
U
حقیقت مطلق
factual
U
حقیقت امری
shoe is on the other foot
<idiom>
U
برخلاف حقیقت
hold up
<idiom>
U
اثبات حقیقت
approving truth
U
حقیقت مسلم
axioms
U
حقیقت اشکار
understatement
U
کتمان حقیقت
erroneousness
U
عدم حقیقت
To speak the truth.
U
حقیقت را گفتن
truthful
<adj.>
U
راست
[با حقیقت]
truthless
U
عاری از حقیقت
understatements
U
کتمان حقیقت
axiom
U
حقیقت اشکار
half truth
U
حقیقت ناقص
verism
U
حقیقت گرایی
tell the truth
U
حقیقت را گفتن
untruthful
U
خلاف حقیقت
pans
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
disabused
U
از حقیقت اگاه کردن
understates
U
حقیقت را افهار نکردن
veritable
U
قابل اثبات حقیقت
that is about the size of it
U
حقیقت امراین است
lowdown
<idiom>
U
لپ مطلب ،حقیقت موضوع
understating
U
حقیقت را افهار نکردن
falsi crimen
U
مخفی کردن حقیقت
understated
U
حقیقت را افهار نکردن
understate
U
حقیقت را افهار نکردن
The fact of the matter is. . . . . . .
U
حقیقت امر اینست که ...
disabusing
U
از حقیقت اگاه کردن
in point of fact
U
حقیقت امر اینست که
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
untruth
U
خلاف حقیقت کذب
untruths
U
خلاف حقیقت کذب
Nothing hurts like the truth.
U
حقیقت تلخ است
principle
U
حقیقت مبادی واصول
disabuse
U
از حقیقت اگاه کردن
in the wrong
<idiom>
U
اشتباه ،درستی حقیقت
disabuses
U
از حقیقت اگاه کردن
veridical
U
از روی حقیقت گویی
truth drug
U
داروی کشف حقیقت
immunity
U
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
apodictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
axiom
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
mincingly
U
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
axioms
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
actions
U
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
low dwon
U
حقایق امر اصل حقیقت
action
U
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
I know it for a fact.
U
این یک حقیقت مسلم است
realism
U
مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
apodeictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
to raise a dust
U
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
He tried to conceal the facts.
U
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
as a matter of fact
U
حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
like hell
<idiom>
U
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
The truth was known to no one other than himself.
U
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
systematic theology
U
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
power function
U
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
individualism
U
اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
rationalism
U
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
pareto distribution
U
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
phillips curve
U
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
escalate
U
رسیدن
escalated
U
رسیدن
escalates
U
رسیدن
arrival
U
رسیدن
attained
U
رسیدن
attaining
U
رسیدن
attains
U
رسیدن
arriving
U
رسیدن
arr
U
رسیدن
attain
U
رسیدن
escalating
U
رسیدن
land
U
رسیدن
come
U
رسیدن
to come to a he
U
رسیدن
to come by
U
رسیدن
to catch up
U
رسیدن به
acceding
U
رسیدن
accedes
U
رسیدن
aims
U
رسیدن
accede
U
رسیدن
peer
U
رسیدن
to come to hand
U
رسیدن
comes
U
رسیدن
to get at
U
رسیدن به
to fetch up
U
رسیدن
to d. up with
U
رسیدن به
arrives
U
رسیدن
arrived
U
رسیدن
aimed
U
رسیدن
aim
U
رسیدن
arrive
U
رسیدن
peered
U
رسیدن
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
expire
U
به سر رسیدن
acceded
U
رسیدن
reach
U
رسیدن به
reach
U
رسیدن
reached
U
رسیدن به
reached
U
رسیدن
reaches
U
رسیدن به
reaches
U
رسیدن
reaching
U
رسیدن به
befall
U
در رسیدن
befallen
U
در رسیدن
peering
U
رسیدن
to see to
U
رسیدن
run up
U
رسیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com