English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is beyond repair. It cannot be put right. U درست شدنی نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rightable U درست شدنی
that is wrong U درست نیست
you are written U عقیده یاسخن شما درست نیست
It would not be proper for me to give you that information. U درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
lapsable U سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a U ساقط شدنی باطل شدنی
trainable U تربیت شدنی قطار شدنی
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
perishable goods U کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
dissoluble U حل شدنی
collapsible U له شدنی
ramrods U خم شدنی
solvency U حل شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U شدنی
ramrod U خم شدنی
resolvable U حل شدنی
dissolvable U حل شدنی
achievable <adj.> U شدنی
workable <adj.> U شدنی
doable U شدنی
water-soluble U حل شدنی در آب
contrivable <adj.> U شدنی
dissolvable U اب شدنی
executable <adj.> U شدنی
makeable <adj.> U شدنی
doable <adj.> U شدنی
possible U شدنی
makable <adj.> U شدنی
solvable U حل شدنی
solubility U حل شدنی
practicable <adj.> U شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U شدنی
feasible U شدنی
manageable <adj.> U شدنی
pracitcable U شدنی
feasible <adj.> U شدنی
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
saturable U اشباع شدنی
fermentable U ترش شدنی
acidifiable U اسیدی شدنی
excusable U معاف شدنی
satisfiable U راضی شدنی
forfoitable U ضبط شدنی
retracttable U جمع شدنی
satiable U اشباع شدنی
food for powder U کشته شدنی
foregettable U فراموش شدنی
satiable U اقناع شدنی
abolishable U موقوف شدنی
rightable U راست شدنی
pulverizable U پودر شدنی
disposable U مصرف شدنی
invertible U معکوس شدنی
resolvable U تجزیه شدنی
resoluble U تجزیه شدنی
reducible U ساده شدنی
repellency U دفع شدنی
dispersible U متفرق شدنی
improvability U اصلاح شدنی
pulverable U پودر شدنی
abrogable U منسوخ شدنی
retractable U جمع شدنی
retractile U جمع شدنی
removable U معزول شدنی
despairing U مایوس شدنی
weirs U سد غرق شدنی
weir U سد غرق شدنی
removable U رفع شدنی
biddability U مزایده شدنی
consumptible U تمام شدنی
contractible U کوچک شدنی
talus U رام شدنی
convertibility U تسعیر شدنی
liquids U پول شدنی
convincible U متقاعد شدنی
corrodible U خورده شدنی
corruptible U گمراه شدنی
surmountable U فائق شدنی
superimposable U اضافه شدنی
crystallizable U بلوری شدنی
superable U مغلوب شدنی
spoilable U خراب شدنی
debauchable U بدراه شدنی
spendable U خرج شدنی
consumable U مصرف شدنی
tamable U رام شدنی
conquerable U مغلوب شدنی
removable U برداشته شدنی
assimilable U جذب شدنی
ascertainable U محقق شدنی
archival U بایگانی شدنی
applicatory U اعمال شدنی
buyable U خریده شدنی
tensive U کشیده شدنی
appeasable U ارام شدنی
annihilable U نابود شدنی
tawie U رام شدنی
compressible U خلاصه شدنی
condensable U غلیظ شدنی
congealable U بسته شدنی
tameable U رام شدنی
spareable U یدکی شدنی
decomposable U فاسد شدنی
deducible U استنباط شدنی
diffusible U پاشیده شدنی
eradiacable U ریشه کن شدنی
erasable U پاک شدنی
serviceable U روبراه شدنی
soluble U حل شدنی محلول
erectile U راست شدنی
erectile U سیخ شدنی
eversible U واژگون شدنی
exemptible U معاف شدنی
effectual U انجام شدنی
extractable U استخراج شدنی
extricable U خلاص شدنی
sectile U بریده شدنی
fatigable U خسته شدنی
fatiguable U خسته شدنی
ductile U مفتول شدنی
drawable U کشیده شدنی
severable U جدا شدنی
feasibility U شدنی بودن
changeable U دگرگون شدنی
amenable U رام شدنی
depletable U تمام شدنی
depreciable U مستهلک شدنی
depreciable U کم بها شدنی
shrinkable U جمع شدنی
disposable end item U امادمصرفی شدنی
dissolvable U تجزیه شدنی
dissolvable U معاف شدنی
separable U جدا شدنی
liquid U پول شدنی
minable U استخراج شدنی
severable U سوا شدنی
scrutable U کشف شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U اجرا شدنی
manageable <adj.> U اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا شدنی
practicable <adj.> U اجرا شدنی
makable <adj.> U انجام شدنی
persuasible U تحریک شدنی
perishable U فاسد شدنی
suitable <adj.> U اجرا شدنی
perishable U هلاک شدنی
perishable U نابود شدنی
perishability U نابود شدنی
renewable U تجدید شدنی
persuasible U ترغیب شدنی
practicable <adj.> U انجام شدنی
ionizable U یون شدنی
isoable U جدا شدنی
exhaustible U تمام شدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com