English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lock away U درجای قفل شده نگه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elsewhere U درجای دیگر
out of harm's way U درجای امن
to be in safe keeping U درجای امن بودن
to box up U درجای تنگ قراردادن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
to stand to one's guns U درجای خودباقی ماندن
transfix U درجای خودخشک شدن
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
transplants U درجای دیگری نشاندن
transplanting U درجای دیگری نشاندن
misplace U درجای عوضی گذاشتن
transplant U درجای دیگری نشاندن
perch U درجای بلند قرار دادن
perched U درجای بلند قرار دادن
platforms U درجای بلند قرار دادن
platform U درجای بلند قرار دادن
perching U درجای بلند قرار دادن
perches U درجای بلند قرار دادن
upto the mark U داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
tucking U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucks U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
to poke up oneself U درجای تنگ رفتن ودر رابروی خود بستن
tuck U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
keloid or cheloid U یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
want U کم داشتن
owning U داشتن
owned U داشتن
possessing U داشتن
redolence U بو داشتن
monogyny U داشتن یک زن
possesses U داشتن
to have possession of U داشتن
owns U داشتن
possess U داشتن
wanted U کم داشتن
relieving U داشتن
relieves U داشتن
doubt U شک داشتن
intercommon U داشتن
doubts U شک داشتن
have U داشتن
doubting U شک داشتن
having U داشتن
lackvt U کم داشتن
to have f. U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to be feverish U تب داشتن
to hold U داشتن
to have U داشتن
to possess U داشتن
relieve U داشتن
doubted U شک داشتن
own U داشتن
to go hot U تب داشتن
lacks U کم داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
to hold a meeting U داشتن
bears U در بر داشتن
bears U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
to hold in respect U محترم داشتن
keep U نگاه داشتن
hear U خبر داشتن
expects U چشم داشتن
abominating U تنفر داشتن
hears U خبر داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
suspending U معوق داشتن
refrain U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrains U نگاه داشتن
to be in a state of a U بیم داشتن
to be in arrear U پس افت داشتن
to in sight into something U بصیرت داشتن
abominates U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
retained U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
to have the pull of U برتری داشتن بر
retains U نگاه داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
retain U نگاه داشتن
abominate U تنفر داشتن
to be in contact U تماس داشتن
keeps U نگاه داشتن
expect U چشم داشتن
to be in demand U طالب داشتن
expected U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
to hold in contempt U سبک داشتن
to be afraid U بیم داشتن
limped U سکته داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
limping U سکته داشتن
limps U سکته داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
contest U اعتراض داشتن بر
see after U توجه داشتن به
shilly shally U دودلی داشتن
scruple U وسواس داشتن
scruple U تردید داشتن
receive of U سهم داشتن از
reck U پروا داشتن
reck U بیم داشتن
reck U باک داشتن
limp U سکته داشتن
repugn U تناقض داشتن
resile U انعطاف داشتن
retroact U واکنش داشتن
schismatize U شقاق داشتن
to know by heart U ازحفظ داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
cherishes U گرامی داشتن
to regard with reverence U محترم داشتن
stick up U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
shimmy U تاب داشتن
shimmy U لرزش داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
to keep a fast U روزه داشتن
to keep in U نگاه داشتن
shimmey U تاب داشتن
adjudge مقرر داشتن
vary U فرق داشتن
shimmey U لرزش داشتن
varies U فرق داشتن
to keep watch U پاس داشتن
to keep up prices U نرخهارابالانگاه داشتن
to keep shop U دکان داشتن
to keep a carriage U درشکه داشتن
liaises U رابطه داشتن
belong U تعلق داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
to drive at U قصد داشتن از
possessing U در تصرف داشتن
disguise U نهان داشتن
disguised U نهان داشتن
disguises U نهان داشتن
disguising U نهان داشتن
to get the wind up U بیم داشتن
belonged U تعلق داشتن
to give support to U نگاه داشتن
liaised U بستگی داشتن
liaised U رابطه داشتن
liaise U بستگی داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
correspond U رابطه داشتن
belongs U تعلق داشتن
possesses U در تصرف داشتن
differ U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
stink U تعفن داشتن
exists U وجود داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com