Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tempest in a teapot
<idiom>
U
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hysteria
U
غش یابیهوشی وحمله در زنان هیجان زیاد
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to look forward to something excitedly
U
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to feverishly look forward to something
U
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
There isnt much food in the house.
U
زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
to moan
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to gripe
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to grouch
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to gripe
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to moan
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to grouch
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to moan
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
To comment on something ( someone ) .
U
درباره چیزی ( کسی ) نظردادن
to bitch
[American E]
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to grouch
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
To put something to the vote.
U
درباره چیزی رأی گرفتن
to gripe
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
To investigate something.
U
درباره چیزی تحقیق کردن
to moan
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to moan
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to gripe
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to put something to the vote
U
درباره چیزی رای دادن
to grouch
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to gripe
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to grouch
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to obtaini. on anything
U
درباره چیزی اگاهی یافتن
to grouse
[about somt.]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
U
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
it is immaterial
U
چیزی نیست
no matter
U
چیزی نیست
no object
U
چیزی نیست
dont mention it
U
چیزی نیست
that in nothing to me
U
پیش من چیزی نیست
it is a soft snap
U
چیزی نیست کاراسانی است
not at all
U
هیچ همچو چیزی نیست
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
nothing of that sort
U
هیچ همچو چیزی نیست
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
U
ابدا"چنین چیزی نیست
nothing of the sort
U
هیچ همچو چیزی نیست
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
no such thing
U
هیچ همچو چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
face up to
<idiom>
U
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
There's no need to elaborate.
U
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
in a pinch
<idiom>
U
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
have one's heart set on something
<idiom>
U
چیزی را خیلی زیاد خواستن
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
yakety-yak
<idiom>
U
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
voluntary manslaughter
U
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
to strain at anything
U
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
help
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
All is not gold that glitters.
<proverb>
U
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent
U
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
winchester disk
U
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
U
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
transparently
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
U
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
his parentage isunknown
U
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
it is past all hope
U
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
frisson
U
هیجان
thrill
U
هیجان
frissons
U
هیجان
thrills
U
هیجان
tempest
U
هیجان
tempests
U
هیجان
snit
U
هیجان
stour
U
هیجان
burning
U
در هیجان
excitment
U
هیجان
hysterics
U
هیجان
heatedly
U
با هیجان
fret
U
هیجان
dither
U
هیجان
dithered
U
هیجان
frenzy
U
هیجان
dithers
U
هیجان
tornado
U
هیجان
lather
U
هیجان
emotion
U
هیجان
kippage
U
هیجان
emotions
U
هیجان
excitedness
U
هیجان
excitation
U
هیجان
incensement
U
هیجان
tornadoes
U
هیجان
tornados
U
هیجان
waved
U
هیجان
waves
U
هیجان
waving
U
هیجان
burning
U
هیجان
frets
U
هیجان
wave
U
هیجان
fever
U
هیجان
titillation
U
هیجان
fevers
U
هیجان
ebullient
U
پر هیجان
ignition
U
هیجان
twitteration
U
هیجان
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
chafes
U
به هیجان اوردن
appropriate affect
U
هیجان همخوان
chafe
U
به هیجان اوردن
cliffhanger
<idiom>
U
هیجان انگیز
orgasms
U
شور و هیجان
inexcitable
U
هیجان ناپذیر
incensive
U
هیجان امیز
jumpy
U
هیجان اور
hyperthymia
U
هیجان زدگی
excitedly
U
از روی هیجان
twitters
U
هیجان وارتعاش
impassion
U
به هیجان اوردن
rapturous
U
هیجان انگیز
chafing
U
به هیجان اوردن
tickled pink
U
هیجان زده
inflaming
U
به هیجان اوردن
high-pitched
U
هیجان زده
gung-ho
U
پر شور و هیجان
effervescency
U
هیجان خروش
orgasm
U
شور و هیجان
unco
U
هیجان مرموز
affectivity
U
هیجان پذیری
to string up
U
به هیجان اوردن
to flare up
U
به هیجان امدن
boil
U
التهاب هیجان
boiled
U
التهاب هیجان
labile affect
U
هیجان نااستوار
boils
U
التهاب هیجان
agitation
U
هیجان تلاطم
aglow
U
در حالت هیجان
rip roaring
U
هیجان انگیر
inflames
U
به هیجان اوردن
inflame
U
به هیجان اوردن
twittering
U
هیجان وارتعاش
twitter
U
هیجان وارتعاش
twittered
U
هیجان وارتعاش
fizzed
U
سرزندگی هیجان داشتن
fizz
U
سرزندگی هیجان داشتن
fizzes
U
سرزندگی هیجان داشتن
emote
U
هیجان بخرج دادن
fizzing
U
سرزندگی هیجان داشتن
buring question
U
مسئله هیجان اور
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
heatedly
U
از روی هیجان یا حرارت
emote
U
هیجان نشان دادن
thriller
U
هیجان انگیز مرتعش کننده
electrifying
U
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
overworks
U
خسته کردن به هیجان اوردن
go ape
<idiom>
U
از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
overworking
U
خسته کردن به هیجان اوردن
overworked
U
خسته کردن به هیجان اوردن
fury
U
هیجان شدید وتند خشم
overwork
U
خسته کردن به هیجان اوردن
electrified
U
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com