Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to obtaini. on anything
U
درباره چیزی اگاهی یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
learns
U
اگاهی یافتن
learn
U
اگاهی یافتن
to come to know
U
اگاهی یافتن
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to grouch
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to gripe
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to grouch
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to gripe
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to moan
U
قر زدن
[درباره چیزی]
to moan
U
نق نق زدن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to moan
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
To comment on something ( someone ) .
U
درباره چیزی ( کسی ) نظردادن
to gripe
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to grouch
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
To investigate something.
U
درباره چیزی تحقیق کردن
to kvetch
[American E]
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to moan
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to gripe
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to grouch
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
غرغر کردن
[درباره چیزی]
to put something to the vote
U
درباره چیزی رای دادن
to grouse
[about somt.]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to grouch
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to moan
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to grouse
[about somt.]
U
ناله کردن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
U
گله کردن
[درباره چیزی]
To put something to the vote.
U
درباره چیزی رأی گرفتن
to gripe
U
گله کردن
[درباره چیزی]
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
U
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
tempest in a teapot
<idiom>
U
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
lay hands on something
<idiom>
U
یافتن چیزی
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
to escape
[with something]
U
رهایی یافتن
[با چیزی]
lay hands on something
U
بر چیزی دست یافتن
(can't) make head nor tail of something
<idiom>
U
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
subtend
U
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
to get an overview
[of something]
U
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
help
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
advertisements
U
اگاهی
conscience
[archaic for: consciousness]
U
حس اگاهی
conscious mind
U
حس اگاهی
noticing
U
اگاهی
awareness
U
اگاهی
notices
U
اگاهی
idea
U
اگاهی
cogency
U
اگاهی
notice
U
اگاهی
conizance
U
اگاهی
noticed
U
اگاهی
intimation
U
اگاهی
inkling
U
اگاهی
i.e.
U
اگاهی
perceptions
U
اگاهی
consciousness
U
حس اگاهی
informational
U
اگاهی
ideas
U
اگاهی
perception
U
اگاهی
intelligence
U
اگاهی
information
U
اگاهی
monition
U
اگاهی
awareness
U
حس اگاهی
acquaintances
U
اگاهی
appreciation
[awareness]
U
حس اگاهی
consciousness
U
اگاهی
mindfulness
U
اگاهی
knowledge
U
اگاهی
intimations
U
اگاهی
monitor
U
اگاهی دهنده
monitored
U
اگاهی دهنده
cognizance
U
شناسایی اگاهی
knowledge domain
U
قلمرو اگاهی
precognition
U
پیش اگاهی
transinformation
U
اگاهی متقابل
informant
U
اگاهی دهنده
informants
U
اگاهی دهنده
meta knowledge
U
اگاهی غیرنمادین
knowledge engineer
U
مهندسی اگاهی
class consciousness
U
اگاهی طبقهای
coconsciousness
U
اگاهی ثانوی
coconscious
U
اگاهی ثانوی
knowlege representation
U
نمایش اگاهی
monitors
U
اگاهی دهنده
informatory
U
اگاهی بخش
prescience
U
اگاهی از پیش
to give notice
U
اگاهی دادن
inform
U
اگاهی دادن
to give to understand
U
اگاهی دادن
group consciousness
U
اگاهی گروهی
to give the alarm
U
اگاهی دادن
foredknowlege
U
اگاهی از پیش
the infinitive mood
U
مصدر اگاهی
letter of a
U
اگاهی نامه
informing
U
اگاهی دادن
conversance
U
اگاهی کامل
conversancy
U
اگاهی کامل
knowledge base
U
پایگاه اگاهی
criminal i. department
U
اداره اگاهی
the d. poliee
U
اداره اگاهی
criminal investigation department
U
اداره اگاهی
informs
U
اگاهی دادن
information theory
U
نظریه اگاهی
to give intelligence
U
اگاهی دادن
awakened
U
اگاهی یافته
notified
U
اگاهی دادن
apprising
U
اگاهی دادن
advertiser
U
اگاهی دهنده
advertisers
U
اگاهی دهنده
forebedement
U
اگاهی از پیش
augury
U
پیش اگاهی
auguries
U
پیش اگاهی
foreknowledge
U
اگاهی از پیش
apprises
U
اگاهی دادن
notifies
U
اگاهی دادن
notify
U
اگاهی دادن
notifying
U
اگاهی دادن
apprise
U
اگاهی دادن
alarmingly
U
: هشدار اگاهی از خطر
alarms
U
: هشدار اگاهی از خطر
foretells
U
ازپیش اگاهی دادن
immediacy
U
اگاهی حضور ذهن
sensibleness
U
عملی بودن اگاهی
Scotland
U
اداره اگاهی در لندن
we are informed by him that
U
محترما` اگاهی میدهد که
alarmed
U
: هشدار اگاهی از خطر
alarm
U
: هشدار اگاهی از خطر
science
U
علم طبیعی اگاهی
foretell
U
ازپیش اگاهی دادن
foretelling
U
ازپیش اگاهی دادن
dope
U
اگاهی داروی مخدر
alarum
U
: هشدار اگاهی از خطر
subliminally
U
خارج ازمرحله اگاهی
subliminal
U
خارج ازمرحله اگاهی
foretold
U
از پیش اگاهی داد
foreknow
U
از غیب اگاهی داشتن
for your information
U
برای اگاهی شما
you are advised that
U
به شما اگاهی میدهد
sciences
U
علم طبیعی اگاهی
dopes
U
اگاهی داروی مخدر
enlightement
U
روشنی فکر اگاهی حقیقی
briefed
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
monitory
U
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
self awareness
U
اگاهی از خود خویشتن شناسی
brief
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
to keep the track of something
U
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
briefer
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
intelligently
U
از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
it came to my knowledge
U
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
forecasts
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecast
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com