Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in this connextion
U
دراین زمینه
I'll speak at length on this subject.
U
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
inversion
U
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions
U
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance
U
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
tone-on-tone
U
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
partition
U
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partitions
U
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
of late
U
دراین روزها
hither and thither
<idiom>
U
دراین سو وآن سو
hereabout
U
دراین حدود
here below
U
دراین جهان
In this case ( instance) .
U
دراین مورد
in this matter
U
دراین امر
in this p case
U
دراین موردبخصوص
herein named
U
نامبرده دراین نامه
In this holy month.
U
دراین ماه مبارک
there
U
دراین موضوع انجا
On this holy month.
U
دراین روز مبارک
In this day and age.
U
دراین دور وزمان
of late years
U
دراین چند سال گذشته
He has no influence in this company .
U
دراین شرکت کاره ای نیست
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
She did not ask about this.
U
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
he is an a. on that
U
سخن او دراین باره است
in the last fortnight
U
دراین پانزده روز گذشته
In this day and age.
U
دراین سال وزمانه ( امروزه )
All the world and his wife were at this party .
U
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
All the expenses.
U
دراین عکس خوب افتادید
You name it , they have it in thes department store.
U
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you get anything out of this deal ?
U
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
the pilgrimage of life
U
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
How many people live here ?
U
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
U
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
I made a lot of profit in the deal .
U
دراین معامله فایده زیادی بردم
Did you make any profit in this deal ?
U
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
We dont have qualified personnel in this company.
U
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
U
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
U
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
simple shear
U
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There is nothing I can do about it.
U
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
The surely clean you out in this nightclub .
U
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
This car can hold 6 persons comefortably.
U
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
It this case , the purpose has been defeated .
U
دراین مورد نقض غرض شده است
We have no vacant position ( opening ) in this company .
U
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
This shop deals in goods of all sorts .
U
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Several people could be accommodated in this room.
U
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library.
U
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
In this contract , there are no loopholes for either party .
U
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
ichnograph
U
زمینه
predisposition
U
زمینه
contexts
U
زمینه
context
U
زمینه
sketches
U
زمینه
tendency
U
زمینه
sketched
U
زمینه
predispositions
U
زمینه
terrain
U
زمینه
design
U
زمینه
basis
U
زمینه
ground note
U
نت زمینه
designs
U
زمینه
flash color
U
زمینه
flat paint
U
زمینه
conspectus
U
زمینه
tendencies
U
زمینه
sketch
U
زمینه
outline
U
زمینه
outlined
U
زمینه
outlines
U
زمینه
background
U
زمینه
ground
U
زمینه
outlining
U
زمینه
setting
U
زمینه
settings
U
زمینه
backgrounds
U
زمینه
backgrounds
U
پس زمینه
background
U
پس زمینه
background process
U
فرایندهای پس زمینه
background radiation
U
تابش زمینه
roots
U
سرچشمه زمینه
root
U
سرچشمه زمینه
predisposing
U
زمینه را مهیاساختن
predisposes
U
زمینه را مهیاساختن
predisposed
U
زمینه را مهیاساختن
predispose
U
زمینه را مهیاساختن
blue print
U
زمینه ابی
background printing
U
چاپ پس زمینه
background noise
U
اختلال پس زمینه
background noise
U
صدای پس زمینه
wherein
U
درچه زمینه
background communication
U
ارتباط پس زمینه
planning
U
زمینه سازی
intriguing
U
زمینه سازی
intrigues
U
زمینه سازی
groundwork
U
زمینه اساس
ambient
U
پس زمینه معمولی
intrigue
U
زمینه سازی
background current
U
جریان زمینه
background level
U
تراز زمینه
display background
U
زمینه نمایش
figure ground
U
شکل و زمینه
background music
U
موسیقی پس زمینه
ambient music
U
موسیقی پس زمینه
survey
U
زمینه یابی
contrasts
U
رنگ زمینه
surveyed
U
زمینه یابی
surveys
U
زمینه یابی
protective ground
U
زمینه حفافتی
contrast
U
رنگ زمینه
contrasted
U
رنگ زمینه
contrasting
U
رنگ زمینه
ichnography
U
زمینه سازی
theme
U
ریشه زمینه
themes
U
ریشه زمینه
matrixes
U
زمینه ملاط
ground colour
U
رنگ زمینه
matrix
U
زمینه ملاط
foreground
U
پیش زمینه
main color
U
رنگ زمینه
ground color
U
رنگ زمینه
dominant design
U
زمینه اصلی
host crystal
U
بلور زمینه
background sound
U
موسیقی پس زمینه
It is in short supply.
U
زمینه اش دربازار کم است
spectrum of war
U
زمینه ها یا طیف جنگ
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
survey tests
U
ازمونهای زمینه یابی
survey research
U
پژوهش زمینه یاب
spectrum of war
U
جنگ در تمام زمینه ها
undertones
U
ته صدا موجود در زمینه
predisposing factor
U
عامل زمینه ساز
attitude survey
U
زمینه یابی نگرش
background recalculation
U
محاسبه مجدد پس زمینه
field
U
زمینه رزمی صحرایی
undertone
U
ته صدا موجود در زمینه
contrasting
U
زمینه طرح و سایه
contrasted
U
زمینه طرح و سایه
contrast
U
زمینه طرح و سایه
contrasts
U
زمینه طرح و سایه
fielded
U
زمینه رزمی صحرایی
fields
U
زمینه رزمی صحرایی
plat
U
نقشه کشی زمینه سازی
To pave the way . To prepare the ground.
U
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
ich nographic
U
وابسته به طراحی و زمینه سازی
color contrast
U
تضاد رنگی در زمینه فرش
foreground task
U
کار یا وفیفه پیش زمینه
basic ground
U
زمینه و متن اصلی فرش
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
protectionism
U
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
marshall plan
U
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
This painting has a green background.
U
زمینه این تابلو سبز است
grillage
U
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
scenario
U
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
cosmic microwave radiation background
U
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
karyolymph
U
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
scenarios
U
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
parle
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
converses
U
صحبت
conversed
U
صحبت
mouths
U
صحبت
mouth
U
صحبت
converse
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
talk
U
صحبت
conversing
U
صحبت
talked
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
chitchat
U
صحبت
talks
U
صحبت
belcher
U
دستمال گردن با زمینه ابی وخال سفید
blurred black ground
U
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
scarlet
U
[زمینه فرش بافته شده قرمز یکدست]
We shall be reasoning on the grounds that. .
U
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
positive
U
تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
articulates
U
ماهر در صحبت
chit-chat
U
صحبت کوتاه
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
well spoken
U
خوش صحبت
well-spoken
U
خوش صحبت
speech
U
صحبت نطق
private talk
U
صحبت خصوصی
talk
U
صحبت کردن
articulating
U
ماهر در صحبت
articulate
U
ماهر در صحبت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com