Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sumptuary law
U
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
How long were you away from Iran ?
U
چه مدت درایران نبودید ؟
expendable property
U
کالای مصرفی اماد مصرفی
maximal oxygen consumption per minute
U
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
maximal aerobic power
U
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
input
U
مصرفی
disposability
U
مصرفی
needlessness
U
بی مصرفی
inputted
U
مصرفی
disutility
U
بی مصرفی
autoconsumption
U
خود مصرفی
Consumer ( consrmers ) goods .
U
کالاهای مصرفی
coloring agent
U
رنگ مصرفی
affluent society
U
جامعه مصرفی
consumer goods
U
کالای مصرفی
consumer goods
U
کالاهای مصرفی
consumer goods
U
اشیاء مصرفی
commodity
U
کالای مصرفی
commodities
U
کالای مصرفی
nonexpendable
U
غیر مصرفی
consumable
U
ماده مصرفی
expendable items
U
اقلام مصرفی
consumer's goods
U
کالای مصرفی
consumption credit
U
اعتبار مصرفی
consumption diseconomies
U
زیانهای مصرفی
consumption expenditures
U
هزینههای مصرفی
consumption goods
U
کالاهای مصرفی
consumption lending
U
وام مصرفی
expendable supplies
U
کالاهای مصرفی
consumer industries
U
صنایع مصرفی
consumables
U
کالاهای مصرفی
consumable stock
U
موجودی مصرفی
consumer capital
U
سرمایه مصرفی
expendable items
U
اقلام مصرفی شدنی
commodity command
U
یکان امادکالاهای مصرفی
exposure dose
U
مقدار دوز مصرفی
consumption economies
U
صرفه جوئیهای مصرفی
consumer durables
U
کالاهای مصرفی پر دوام
durable consumption goods
U
کالاهای مصرفی بادوام
commodity market
U
بازار کالای مصرفی
consumer durable goods
U
کالاهای مصرفی بادوام
bar stock
U
ماده اولیه مصرفی
consumer nondurables
U
کالاهای مصرفی بی دوام
nondurable consumer goods
U
کالاهای مصرفی بی دوام
maxvo
U
بیشینه اکسیژن مصرفی
maxvo
U
حداکثر اکسیژن مصرفی
consumer price index
U
شاخص قیمت کالاهای مصرفی
consumer credit
U
اعتباربرای خرید کالاهای مصرفی
index of consumer prices
U
شاخص قیمت کالاهای مصرفی
name
U
کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
make up feed
U
اب مصرفی دیگ بخار ناو
names
U
کلمه مصرفی یک متغیر در برنامه
consumable
U
اقلام مصرف شدنی کالاهای مصرفی
conspicuious consumption
U
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
real balance effect
U
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
commodity groups
U
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
transubstantiation
U
اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
engels law
U
ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
autos
U
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
auto
U
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
there is no style about her
U
ندارد
there is no limit to it
U
حد ندارد
flicker free
U
ی ندارد
he is not of that stamp
U
را ندارد
it does not weigh with me
U
ندارد
it is nothing new
U
تازگی ندارد
there is no limit to it
U
اندازه ندارد
it is nothing out of the way
U
غرابتی ندارد
Don’t mention it.
U
قابلی ندارد.
he has an a. to grind
U
غرضی ندارد
his hat cover his fanily
U
هیچکس را ندارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
he has no temperature to day
U
امروز تب ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
U
مقصودی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
it is a soft snap
U
کاری ندارد
It is no trouble at all.
U
زحمتی ندارد
Nothing is quite impossible.
U
کارنشد ندارد
he has no excuse what
U
عذری ندارد
No problem at all. It is quite all right .
U
مانعی ندارد
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
he hasno notion of going
U
سر رفتن ندارد
dont mention it
U
اهمیت ندارد
no matter
U
اهمیت ندارد
no object
U
اهمیت ندارد
he is out of huomor
U
دماغ ندارد
hadn't
U
ندارد نبایستی
it is of no weight
U
قدرواهمیتی ندارد
he has no manners
U
اداب ندارد
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
it lacks soul
U
روح ندارد
it is well enough
U
عیبی ندارد
it is not protected by sanctions
U
ضمانت اجرایی ندارد
his intentions are good
U
خیال بدی ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
U
چون وچراهم ندارد !
it is indifferent to me
U
برای من چه اهمیتی ندارد
it is of no importance
U
هیچ اهمیت ندارد
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
He cant stand the sight of us.
U
چشم ندارد ما را ببیند
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
That is quitw O. K. That is fine.
U
هیج اشکالی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
U
تقلب عاقبت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
U
صورت خوشی ندارد
it is beyond recall
U
احتمال لغوشدن ندارد
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
it matters little
U
چندان اهمیت ندارد
it is allup with him
U
دیگر امیدی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
U
[یک دست صدا ندارد]
he hasno notion of going
U
خیال رفتن ندارد
he hasno notion of going
U
میل رفتن ندارد
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
he is indisposed to go
U
میل برفتن ندارد
it is of little worth
U
چندان ارزشی ندارد
he means well
U
قصد بدی ندارد
h does not w.much
U
چندان وزنی ندارد
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
there is no reason
U
هیچ دلیل ندارد
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
there is no exception to that rule
U
ان قانون استثناء ندارد
that in nothing to me
U
برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
Nothing is impossible .
U
کار نشد ندارد
it differs nothing from
U
هیچ فرقی با .....ندارد
it is of no moment
U
هیچ اهمیت ندارد
he is nothing to me
U
بتمن خویشی ندارد
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
irons in the fire
<idiom>
U
وقت سرخاراندن ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
U
ربطی به موضوع ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
U
مرگ تاریخ ندارد.
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
infinite
U
حلقهای که خروج ندارد.
domains
U
برنامهای که حق کپی ندارد
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
domain
U
برنامهای که حق کپی ندارد
de facto standard
U
سسهای اعتبار به آن ندارد
there is no p of his going
U
رفتن وی هیچ امکان ندارد
that is nothing like it
U
هیچ شباهتی بدان ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
there is no occasion for fear
U
ترس هیچ مورد ندارد
It isn't anything like her.
U
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
it is immaterial
U
ناچیز است اهمیت ندارد
time out of minds
U
زمانی که کسی یاد ندارد
it is not worth my while
U
نمیارزد برای من ارزش ندارد
it is of no use talking
U
سخن گفتن سودی ندارد
It is pointless for her to come here .
U
موضوع ندارد اینجا بیاید
netblock
U
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
there is no precedent for this
U
این چیز سابقه ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
U
سیر از گرسنه خبر ندارد .
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
U
کارش حساب وکتابی ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
His remarks are unfounded.
U
حرفهایش پایه واساسی ندارد
His greed knows no limits.
U
حرص وطمع اش اندازه ندارد
His knowledge has no limits.
U
دانش اوحد واندازه ای ندارد
He is on edge. He is restive.
U
آرام ندارد (ناراحت است )
He hasnt a mind of his own.
U
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is in the bag . It is a dead cert.
U
ردخورد ندارد (حتمی است )
you are welcome
U
کاری نکردم اهمیت ندارد
There is nothing wrong with it.
U
این هیچ ایرادی ندارد.
they are of no historical
U
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
from immemorial times
U
اززمانی که کسی بیاد ندارد
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
he does nothing but talk
U
کاری جزحرف زدن ندارد
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
he has no friends
U
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
U
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
it boots not to complain
U
گله گذاری سودی ندارد
e. wear
U
پارچه ایی که مرگ ندارد
confession and avoidance
U
باط ندارد و اثرش به سوداوست
The very idea !
U
معنی ندارد ! ( قبیح است )
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
unit mill
U
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
The poor fellow ( guy ) is restless.
U
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
sole tenant
U
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
singleton
U
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
U
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
Your proposal has little practical value .
U
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
Such a thing does not exist at all .
U
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
the interest of it is gone
U
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
they call him mister
U
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
The dilemma has no simple answers.
U
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He is only half a man .
U
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
coram non judice
U
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com