English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inclusion U دخول شمول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
comprisal U شمول
inclusion U شمول
coverage U شمول
liabilities U فرض شمول
liability U فرض شمول
incurrence U شمول مشمولیت
dispensation U عدم شمول
dispensations U عدم شمول
purview U دامنه شمول قانون
collision coverage U شمول جبران تصادمات
intersubjective U قابل شمول بدو فاعل یابیشتر
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
introit U دخول
introgression U دخول
ingoing U دخول
ingress U دخول
admission U دخول
infare U دخول
penetration U دخول
admitance U دخول
entree U دخول
intrusion U دخول
intrusions U دخول
intromission U دخول
arrivals U دخول
arrival U دخول
incoming U دخول
entry U دخول
admissions U دخول
admitance U اجازهء دخول
entry instruction U دستورالعمل دخول
entry condtion U شرط دخول
water tight U مانع دخول اب
entering through U مجرای دخول
consummation of marriage U دخول در زناشویی
reebtry U دخول مجدد
obtrusiveness U دخول ناخوانده
key entry U دخول کلیدی
log in U دخول به سیستم
insinuation U دخول غیرمستقیم
ingress and egress U دخول و خروج
log on U دخول به سیستم
intravasation U دخول ابگونهای در
login U دخول به سیستم
reentrance U دخول مجدد
entry side U جهت دخول
entry point U نقطه دخول
entry plan U طرح دخول به سر پل
obtrusion U دخول ناخوانده
intrusiveness U دخول سرزده
inlet U ورود دخول
accessing U اجازه دخول
accesses U اجازه دخول
impervious U مانع دخول
accessed U اجازه دخول
access U اجازه دخول
inlets U ورود دخول
accession U دخول پیشرفت
admittance U ورود دخول
watertight U مانع دخول اب
insinuation U نفوذ دخول تدریجی
entrance U حق ورود دروازهء دخول
tight U مانع دخول هوا یا اب
ingress U حق دخول اجازه ورود
intrant U دخول رسمی وقانونی
let in U اجازه دخول دادن
keyboard enirv U دخول صفحه کلیدی
catch U بل گرفتن دخول پارو در اب
mattriculation U دخول در دانشکده یادانشگاه
to let in U اجازه دخول دادن
tightest U مانع دخول هوا یا اب
tighter U مانع دخول هوا یا اب
entranced U حق ورود دروازهء دخول
entrances U حق ورود دروازهء دخول
enters U اجازه دخول دادن
inlets U خور راه دخول
passport U وسیله دخول کلید
entered U اجازه دخول دادن
passports U وسیله دخول کلید
enter U اجازه دخول دادن
inlet U خور راه دخول
hilum U محل دخول رگ وپی
entrancing U حق ورود دروازهء دخول
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
manhole U محل دخول استوانهای شکل
manholes U محل دخول استوانهای شکل
matriculation U دخول یا نام نویسی در دانشگاه
intrusion U دخول سرزده و بدون اجازه
initiatory U دخولی وابسته به ایین دخول
intrusions U دخول سرزده و بدون اجازه
reentry phase U مرحله دخول مجدد موشک درجو
this ticket admits one U با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
tight U کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
intussusception U دخول بخشی از روده در بخش دیگر
introsusception U دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tightest U کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tighter U کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
porte cochere U در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
snorkel U لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkels U لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
initiatory rites U ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
schnorkel U لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
lipotropic U موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints U فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
finishing schools U اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school U اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover U میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering side U سمت ورودی سمت دخول
entering angle U زاویه ورودی زاویه دخول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com