English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to put in hand U دایرکردن اقدام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take steps U اقدام کردن
deal with U اقدام کردن
to take of a U اقدام کردن
to take measures U اقدام کردن
proceeded U اقدام کردن
to bend effort U اقدام کردن
start out U اقدام کردن
enterprises U اقدام کردن
proceed U اقدام کردن
deals U اقدام کردن
deal U اقدام کردن
enterprise U اقدام کردن
emprize U اقدام کردن
ventured U اقدام یا مبادرت کردن به
venture U اقدام یا مبادرت کردن به
proceed U اقدام کردن پرداختن به
ventures U اقدام یا مبادرت کردن به
venturing U اقدام یا مبادرت کردن به
to start out to do something U اقدام بکاری کردن
adventurism U اقدام به کاری کردن
proceeded U اقدام کردن پرداختن به
inaugurate U دایرکردن
to set going U دایرکردن
inaugurates U دایرکردن
to set on foot U دایرکردن
to bring into play U دایرکردن
inaugurating U دایرکردن
inaugurated U دایرکردن
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
to play at U خواهی نخواهی اقدام کردن
establishing U دایرکردن بنانهادن
establish U دایرکردن بنانهادن
establishes U دایرکردن بنانهادن
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
launched U شروع کردن اقدام کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
interventions U اقدام
enterprise U اقدام
move U اقدام
actionless U بی اقدام
proceeding U اقدام
enforcement U اقدام
actions U اقدام
emprise U اقدام
intervention U اقدام
esteem U اقدام
moves U اقدام
procedure U اقدام
enterprises U اقدام
action U اقدام
ploys U اقدام
moved U اقدام
ploy U اقدام
precaution U اقدام احتیاطی
precautions U اقدام احتیاطی
social action U اقدام اجتماعی
it wasprologue to the nextmove U اقدام بعدبود
action U فعل اقدام
demarche U اقدام سیاسی
in hand U در دست اقدام
protective measure U اقدام حمایتی
intercommunion U اقدام مشترک
counter-measures U اقدام متقابل
actions U فعل اقدام
counter-measure U اقدام متقابل
actions U کار اقدام
measure U درجه اقدام
initial movement U نخستین اقدام
double action U اقدام دوجانبه
proceed with deliberations U اقدام به مذاکره
under way U دردست اقدام
regular procedure U اقدام قانونی
action for cancellation U اقدام به ابطال
expedience U اقدام مهم
appropriate action U اقدام مقتضی
expediency U اقدام مهم
enterprises U قدرت اقدام
the needful U اقدام لازم
countermeasure U اقدام متقابل
counteraction U اقدام متقابل
enterprise U قدرت اقدام
measure of prevention U اقدام احتیاطی
action U کار اقدام
preparations U اقدام مقدماتی
legal action U اقدام قانونی
preparation U اقدام مقدماتی
operation immediate U اقدام سریع
action for cancellation U اقدام به لغو
action statement U دستورالعمل اقدام
action at low U اقدام قانونی
action for avoidance U اقدام برای لغو
venturing U اقدام بکارمخاطره امیز
it was an incorrect procedure U یک اقدام غلطی بود
venture U اقدام بکارمخاطره امیز
with measured step U با اقدام مناسب [سنجیده]
ventured U اقدام بکارمخاطره امیز
ventures U اقدام بکارمخاطره امیز
measure U اندازه اقدام پیشگیری
It is in progress. It is under way. U دردست اقدام است
originators U اقدام کننده پیام
memoranda U اقدام به یادداشت کند
counter-measures U اقدام جبران کننده
memorandums U اقدام به یادداشت کند
originator U اقدام کننده پیام
enterprises U امرخطیر اقدام مهم
memorandum U اقدام به یادداشت کند
enterprise U امرخطیر اقدام مهم
greenlight U اجازه حرکت و اقدام
counter-measure U اقدام جبران کننده
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
do the necessary U اقدام لازم بعمل اورید
pushful U متهور در اقدام بکارهای مهم
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
zction for dammages U اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
dilettantism U اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
emergencies U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. U برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com