English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coeducational U پسرانه ودخترانه
volunteered U سرباز داوطلب داوطلب شدن
volunteer U سرباز داوطلب داوطلب شدن
volunteering U سرباز داوطلب داوطلب شدن
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
eton jacket U نیم تنه کوتاه پسرانه
oppidan U شاگردی که درشبانه روزیهای شهرزندگی میکند
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
downtime U مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
medico U دانشجوی طب
cadet U دانشجوی نظامی
cadets U دانشجوی نظامی
kiwis U دانشجوی هوانوردی
academical U دانشجوی دانشگاه
flying cadet U دانشجوی هوایی
kiwi U دانشجوی هوانوردی
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
agriculturalist U دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
graduate student U دانشجوی بعد از لیسانس
agriculturist U دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
hebraist U دانشجوی زبان عبری
juniors U دانشجوی سال سوم
cadet U دانشجوی دانشکده افسری
cadets U دانشجوی دانشکده افسری
undergraduate U دانشجوی دوره لیسانس
undergraduates U دانشجوی دوره لیسانس
freshman U دانشجوی سال اول
freshmen U دانشجوی سال اول
sophomore U دانشجوی سال دوم
sophomores U دانشجوی سال دوم
junior U دانشجوی سال سوم
some time or other U یک روزی
some day U یک روزی
some day U روزی
per day U روزی
daily bread U روزی
someday U روزی
once upon a time U روزی
some d. U یک روزی
duily bread U روزی
per diem U روزی
freshman U دانشجوی سال اول دانشکده
student U دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
freshmen U دانشجوی سال اول دانشکده
students U دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
go in for U داوطلب
applicants U داوطلب
volunteers U داوطلب
applicant U داوطلب
entrant U داوطلب
entrants U داوطلب
candidate U داوطلب
candidates U داوطلب
volunteering U داوطلب
volunteer U داوطلب
volunteered U داوطلب
round-the-clock شبانه روزی
hostelry U شبانه روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
perdiem U بقرار روزی
quotidian U شبانه روزی
on a given day U در روزی معین
circadian U شبانه روزی
semidiurnal U کشندنیم روزی
hostels U شبانه روزی
hostel U شبانه روزی
a few days U چند روزی
plebeians U دانشجوی سال اول نیروی دریایی
gymnasiast U دانشجوی دانشکده یاگیمنازدرالمان یاکشورهای دیگر
midshipman U دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
plebe U دانشجوی سال اول نیروی دریایی
junior U دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان
juniors U دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان
plebeian U دانشجوی سال اول نیروی دریایی
middy U دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
volunteered U داوطلب شدن
volunteering U داوطلب شدن
volunteers U سپاه داوطلب
volunteer U داوطلب شدن
stand for U داوطلب بودن
enlistee U سرباز داوطلب
enlistee U افراد داوطلب
to stand for U داوطلب بودن
volunteer corps U سپاه داوطلب
applicant U سرباز داوطلب
applicants U سرباز داوطلب
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
hosteler U مقیم شبانه روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
de die in diem U از روزی به روز دیگر
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
student teacher U شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
academist U عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
to volunteer [for] U داوطلب شدن [برای]
aspirants U داوطلب کار یامقام
applicant U داوطلب نام نویسی
yeomanry U ارتش داوطلب از زارعین
riflecorps U تفنگ داران داوطلب
applicants U داوطلب نام نویسی
aspirant U داوطلب کار یامقام
foreignlegion U سرباز داوطلب در ارتش
to go in for U داوطلب شدن برای
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
pleb U خشن ورذل دانشجوی سال اول نیروی دریایی
fresher U نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
freshers U نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
candidates U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
yeomanry U سواره نظام سرباز داوطلب
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
salutatorian U دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
humanist U دانشجوی رشته انسانیت یا ادبیات و اثار باستانی یونان و روم
eager beaver <idiom> U شخص همیشه داوطلب کار اضافه
conscription U داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
voluntaryist U طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
registrant U داوطلب ثبت نام یا ازمایش دهنده
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
enlisted U داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
enlisted U داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
business group U شرکت سهامی [شرکت]
body corporate U شرکت شرکت سهامی
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
valedictorians U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorian U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
midshipman U افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
association U شرکت
firms U شرکت
contributions U شرکت
firmest U شرکت
firm U شرکت
firmer U شرکت
incorporation U شرکت
handing U شرکت
fellowsh U شرکت
corporations U شرکت
housed U شرکت
EIS U ول شرکت
concerns U شرکت
concern U شرکت
partnership U شرکت
houses U شرکت
business U شرکت
hand U شرکت
companies U شرکت
partnerships U شرکت
cahoot U شرکت
house U شرکت
company U شرکت
consociation U شرکت
corporation U شرکت
enterprises U شرکت
contribution U شرکت
enterprise U شرکت
participation U شرکت
associations U شرکت
businesses U شرکت
doctor to the company U پزشک شرکت
dissolution of a company U انحلال شرکت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com