English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
drug U دارو خوراندن تخدیر کردن
drugged U دارو خوراندن تخدیر کردن
drugging U دارو خوراندن تخدیر کردن
drugs U دارو خوراندن تخدیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dope U دارو دادن تخدیر کردن
dopes U دارو دادن تخدیر کردن
dose rate U نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
feed U خوراندن تغذیه کردن
feeds U خوراندن تغذیه کردن
stupefy U تخدیر کردن کودن کردن
narcotism U تخدیر
narcotic blockade U سد تخدیر
narcotization U تخدیر
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
narcotherapy U تخدیر درمانی
obnubilate U تخدیر شدن
stupefaction U بیهوشی تخدیر
stupefier U مخدر تخدیر کننده
feeds U خوراندن
overfeed U پر خوراندن
to cause to eat U خوراندن
misfeed U بد خوراندن
feed U خوراندن
curve fitting U منحنی خوراندن
force-fed U به زور خوراندن
force-feed U به زور خوراندن
force-feeding U به زور خوراندن
force-feeds U به زور خوراندن
cold turkey <idiom> U ترک کردن اعتیاد بدون دارو
remedying U دارو
drugs U دارو
remedied U دارو
medics U دارو
drugged U دارو
remedies U دارو
cure U دارو
pharmaceutical U دارو
pharmaceuticals U دارو
medications U دارو
medicament U دارو
medication U دارو
remedy U دارو
medicaments U دارو
drugging U دارو
drug U دارو
medicines U دارو
pharmaceutic U دارو
natural philosophy U دارو
puisne judge U دارو جز
medicine U دارو
materia medica U دارو
medicinally U با دارو
cured U دارو
cures U دارو
pill U حب دارو
pills U حب دارو
hyssop U اشنان دارو
dosages U یک خوراک دارو
substance withdrawal U ترک دارو
cure all U نوش دارو
dosage U یک خوراک دارو
chemic U دارو فروش
calomel U کرم دارو
alkahest U نوش دارو
pouch kit U جای دارو
dose U یک خوراک دارو
doses U یک خوراک دارو
dosing U مقدار دارو
dosing U یک خوراک دارو
troche U قرص دارو
muller U دارو ساز
withdrawal U ترک دارو
philter U مهر دارو
withdrawals U ترک دارو
philtre U مهر دارو
doses U مقدار دارو
male fern U کیل دارو
lungwort U سینه دارو
dosed U یک خوراک دارو
dosed U مقدار دارو
dose U مقدار دارو
pouch kit U جعبه دارو
withdrawal syndrome U نشانگان ترک دارو
dosage U مقدار استعمال دارو
medications U دارو [به طور کلی ]
dosages U مقدار استعمال دارو
vial U شیشه کوچک دارو
dozes U دوز یک خوراک دارو
drugs U دارو [به طور کلی ]
drug abuse U سوء استفاده از دارو
dozing U دوز یک خوراک دارو
drug holiday U ترک موقت دارو
withdrawal symptoms U نشانههای ترک دارو
seasoning U دارو زنی بچوب
drugs of every description [of all descriptions] U همه نوع دارو
miyhridate U زهر دارو پادزهر
doze U دوز یک خوراک دارو
hocus U نوشابه دارو زده
dozed U دوز یک خوراک دارو
pillboxes U قوطی حب دارو وغیره
pillbox U قوطی حب دارو وغیره
resolutive U دارو یا عامل گدازنده
diatessaron U ترکیبی ازچهار دارو
orthopathy U معالجه بدون دارو
dosages U مقدار تجویز شده دارو
iamatology U مبحث دارو شناسی پزشکی
spaced out <idiom> U از خوردن دارو گیج شدن
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dosage U مقدار تجویز شده دارو
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
nauseant U دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
love philtre U مهر دارو شربت سحر امیز
This drug excites the nerves. U این دارو اعصاب را تحریک می کند
potion U دارو یا زهر ابکی شربت عشق
gallipot U پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
potions U دارو یا زهر ابکی شربت عشق
rodenticide U دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
stateroom U اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل
love potions U مهر دارو شربت عشق امیز
love potion U مهر دارو شربت عشق امیز
pulsatilla U شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
pharmacodynamics U مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده
lay off <idiom> U بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
muller U سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
reconstituent U دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com