Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
center ice circle
U
داره میانی زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
midfield line
U
خط میانی زمین
center line
U
خط میانی زمین
center stripe
U
خط میانی زمین
grounded neutral
U
سیم میانی زمین
middles
U
منطقه میانی زمین
middle
U
منطقه میانی زمین
medice
U
قسمت میانی زمین
little pitchers have big ears
<idiom>
U
دیوار موش داره موش هم گوش داره
The feeling is mutual . It is a case of telepathy.
U
دل بدل را ؟ داره
far cry from
<idiom>
U
[خیلی فرق داره با]
eyes in the back of one's head
<idiom>
U
پشت سرش هم چشم داره
The sky is becoming overcast.
U
هوا داره تیره می شود.
There's more to come.
<idiom>
U
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
Timber!
U
درخت داره می افتد!
[تازه اره شده]
There's more to come.
<idiom>
U
هنوز تموم نشده.
[هنوز ادامه داره]
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
midline
U
خط میانی
mediating
U
میانی
mediums
U
میانی
mesial
U
میانی
mesne
U
میانی
median
U
میانی
middle deck
U
پل میانی
innermost
U
میانی
centrical
U
میانی
centric
U
میانی
mediates
U
میانی
center land
U
خط میانی
mesal
U
میانی
mesail
U
میانی
medium
U
میانی
mediate
U
میانی
inmost
U
میانی
mediated
U
میانی
center back
U
بک میانی
medial
U
میانی
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
interband
U
باند میانی
middles
U
میانی وسطی
tympanum
U
گوش میانی
intermediate link
U
حلقه میانی
median
U
سکوی میانی
intermediate band
U
باند میانی
intermediate layer
U
لایه میانی
intermediate image
U
تصویر میانی
tun dish throught
U
پاتیل میانی
middle
U
میانی وسطی
meddled
U
میانی وسطی
meddle
U
میانی وسطی
intermediate frequency tank circuit
U
فرکانس میانی
buffer
U
حافظه میانی
intermediate frequency
U
فرکانس میانی
halfback
U
بازیگر میانی
halfback
U
بازیگرخط میانی
interconnection
U
اتصال میانی
intermediate field
U
میدان میانی
i.f.
U
فرکانس میانی
intermediate distribution frame
U
مقسم میانی
intermediate contact
U
کنتاکت میانی
intermediate anneal
U
التهاب میانی
meddles
U
میانی وسطی
mesencephalon
U
مغز میانی
neutral conductor
U
سیم میانی
mid flap
U
فلپ میانی
neutral wire
U
سیم میانی
intermediate oscillation
U
نوسان میانی
center circle
U
دایره میانی
median income
U
درامد میانی
center section
U
بال میانی
center wing
U
بال میانی
central reserve
U
سکوی میانی
central strip
U
نوار میانی
midsection
U
قطعه میانی
middle part
U
قسمت میانی
hogging
U
تنش میانی
midpoint
U
نقطه میانی
midpoints
U
نقطه میانی
mid-
U
میانی وسطی
mid
U
میانی وسطی
middle ear
U
گوش میانی
middle fraction
U
جزء میانی
middle fraction
U
پاره میانی
middle insomnia
U
بیخوابی میانی
intermediate
U
عضو میانی
intermediate zone
U
ناحیه ی میانی
dorsomedial
U
پشتی- میانی
drop keel
U
تیغه میانی
intermediate plate
U
صفحه میانی
intermediate phase
U
فاز میانی
cut splice
U
پیوند میانی
ridge rope
U
سیم میانی
interphase
U
فاز میانی
intermediate fuse
U
فیوز میانی
intermediate points
U
جهات میانی
intermediate terminal
U
ترمینال میانی
middle layer
U
قشر میانی
intermediate office
U
مرکز میانی
lower boom
U
بوم میانی
intermediate transmitter
U
فرستنده میانی
intermediate
U
طبقه میانی
lower boom
U
تیرک میانی
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
intermediate roll stand
U
مقام نورد میانی
intermediate repeater
U
تقویت کننده میانی
centered
U
نقط ه میانی چیزی
intermediate aperiodic circuit
U
مدار میانی اپریودیک
intermediate frequency stage
U
طبقه ی فرکانس میانی
interjacent
U
میانی در میان افتاده
intermediate amplifier
U
تقویت کننده میانی
centre
U
نقط ه میانی چیزی
centers
U
نقط ه میانی چیزی
intermediate temperature
U
درجه حرارت میانی
medium frequency motor
U
موتور با فرکانس میانی
centred
U
نقط ه میانی چیزی
intermediate transformer
U
مبدل یا ترانسفورماتور میانی
intermediate frequency sensitivity
U
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency section
U
مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency transformer
U
مبدل فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown
U
شکست فرکانس میانی
media
U
پوشش میانی سرخرگ
intermediate frequency amplification
U
تقویت فرکانس میانی
third ventricle
U
بطن میانی مغز
midpoint rule
U
قاعده نقطه میانی
middle lintel in window
U
وادار میانی پنجره
steering wheel hub
U
قسمت میانی غربالک
interband telegraphy
U
تلگراف باند میانی
deepest
U
نقطه میانی سر پیچ
rail
U
الت میانی در و پنجره
amidship
U
قسمت میانی قایق
intercede
U
پادر میانی کردن
interceded
U
پادر میانی کردن
bilge board
U
تخته میانی قایق
intercedes
U
پادر میانی کردن
interceding
U
پادر میانی کردن
flankerback
U
بازیگر میانی جناح
looms
U
قسمت میانی پارو
looming
U
قسمت میانی پارو
loomed
U
قسمت میانی پارو
center back
U
بازیگر میانی خط عقب
loom
U
قسمت میانی پارو
deeper
U
نقطه میانی سر پیچ
central concrete membrane
U
پرده میانی بتنی
dermis
U
غشاء میانی پوست
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
dorsomedial thalamus
U
تالاموس پشتی- میانی
insulated intermediate layer
U
لایه میانی عایق
center
U
نقط ه میانی چیزی
vermis
U
قطعه میانی مخچه
half length illusion
U
خطای ادراکی میانی
deep
U
نقطه میانی سر پیچ
medial layer
U
لایه میانی
[پزشکی]
cif
U
فرمت میانی معروف
pershing
U
موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground
U
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
U
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
U
نوعی موشک زمین به زمین
biosphere
U
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
proxinal
U
نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
image camera tube
U
لامپ تصویر میانی دوربین
drawman
U
مرد میانی برای رویارویی
king-pendant
U
[تیر عمودی در خرپای میانی]
seats
U
قسمت میانی زین اسب
intermediate frequency band filter
U
صافی باند فرکانس میانی
interband recombination
U
ترکیب مجدد باند میانی
midgut
U
قسمت میانی مجرای هاضمه
seated
U
قسمت میانی زین اسب
intermediate frequency amplifier
U
تقویت کننده فرکانس میانی
midpoints
U
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
thalamic
U
ماده خاکستری مغز میانی
seat
U
قسمت میانی زین اسب
big man
U
بازیگر میانی بیس بال
inflammation of the middle ear
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
infection of the middle ear
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
mesoblast
U
لایه جرثومه میانی جنین
mesocarp
U
قشر میانی غلاف میوه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com