English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inesse U دارای هستی واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extant U دارای هستی
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
cambridge equation U نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter U ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper U معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
reality U هستی
essence U هستی
esse U هستی
realities U هستی
being U هستی
existences U هستی
thou art U تو هستی
existence U هستی
realities U هستی اصلیت
existential U مربوط به هستی
corporality U هستی جسمانی تن
to call into being U هستی دادن
to bring existence U هستی دادن
vivifier U هستی بخش
individuum U هستی مطلق
reality U هستی اصلیت
ingenerate U هستی دادن
All right? U سالم هستی؟
Is everything all right? U سالم هستی؟
Are you hungry? U تو گرسنه هستی؟
What are you waiting for ? U معطل چه هستی ؟
existentialism U هستی گرایی
objectivity U هستی واقعیت
to give being to U هستی بخشیدن
ens U هستی مطلق
ontologist U هستی شناس
ontology U هستی شناسی
substantively U با داشتن هستی جداگانه
raw deal <idiom> U آخر خط ،پایان هستی
cosmic U مربوط به عالم هستی
cosmic U مربوط بعالم هستی
ontological U وابسته به هستی شناسی
individuum U هستی تجزیه ناپذیر
antitheist U منکر هستی خدا
pre existence U هستی از پیش ازلیت
Are you still on the line? U هنوز پشت تلفن هستی؟
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
atheistical U مبنی برانکار هستی خدا
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
nirvanas U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
nirvana U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
being U زمان حال فعل be to هستی
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Very funny ! Ha , ha , ha ! U یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
I'm still not quite sure how good you are. U من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
Let's see how much you can take. <idiom> U ببینیم چند مرد حلاج هستی. [اصطلاح روزمره]
Are you still around? U هنوز هستی ؟ [مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
I appreciate your concern, but I'm fine. U خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
metagnosticism U عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
actual U واقعی
veritable U واقعی
ex post U واقعی
concrete U : واقعی
real U واقعی
unfeigned U واقعی
right U واقعی
lifelike U واقعی
righted U واقعی
true life U واقعی
essentials U واقعی
veracious U واقعی
essential U واقعی
objective U واقعی
actuals U واقعی
virtual U واقعی
ex post saving U واقعی
very U واقعی
factually U واقعی
factual U واقعی
literal U واقعی
objectives U واقعی
card-carrying U واقعی
righting U واقعی
veridical U واقعی
McCoy U واقعی
positive U واقعی
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
true power U توان واقعی
true vertical U قائم واقعی
objective value U ارزش واقعی
real sector U بخش واقعی
real storage U انباره واقعی
practical U واقعی کارازموده
objective data U دادههای واقعی
real score U نمره واقعی
down-to-earth U حقیقی واقعی
down to earth U حقیقی واقعی
true slump U نشست واقعی
practicals U واقعی کارازموده
insubstantial U غیر واقعی
out of pocket expenses U هزینه واقعی
unreal U غیر واقعی
actual cost U هزینه واقعی
life size U اندازه واقعی
actual damage U خسارت واقعی
actualize واقعی کردن
actual velocity U سرعت واقعی
actual self U خود واقعی
actual saving U پس انداز واقعی
actual price U قیمت واقعی
actual parameter U پارامتر واقعی
actual loss U زیان واقعی
actual load U بار واقعی
actual key U کلید واقعی
actual income U درامد واقعی
true complement U متمم واقعی
airy-fairy U غیر واقعی
jisen U مبارزه واقعی
unrealistic U غیر واقعی
matter-of-fact U بطور واقعی
matter of fact U بطور واقعی
unrealistically U غیر واقعی
carry out U واقعی کردن
life-size U اندازه واقعی
true form U فرم واقعی
true complement U مکمل واقعی
actual address U نشانی واقعی
actual argument U نشانوند واقعی
true north U شمال واقعی
never-never land U غیر واقعی
never-never U غیر واقعی
nominal U غیر واقعی
actual expenses U مخارج واقعی
real value U ارزش واقعی
real numbers U اعداد واقعی
real anxiety U اضطراب واقعی
real fluid U سیال واقعی
real mode U حالت واقعی
real memory U حافظه واقعی
realising U واقعی کردن
implement U واقعی کردن
real earnings U درامدهای واقعی
carry ineffect U واقعی کردن
realizes U واقعی کردن
accomplish U واقعی کردن
put ineffect U واقعی کردن
realizing U واقعی کردن
bring inbeing U واقعی کردن
make something happen U واقعی کردن
execute U واقعی کردن
genuine U واقعی حقیقی
carry into effect U واقعی کردن
historical costs U هزینه واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real capital U سرمایه واقعی
put inpractice U واقعی کردن
real U واقعی موجود
real income U درامد واقعی
real wage U مزد واقعی
very U واقعی فعلی
realize U واقعی کردن
real address آدرس واقعی
bring into being U واقعی کردن
truest U واقعی حقیقی
truer U واقعی حقیقی
realised U واقعی کردن
realises U واقعی کردن
true U واقعی حقیقی
put into effect U واقعی کردن
put into practice U واقعی کردن
actualise [British] U واقعی کردن
incidental expenses U هزینههای واقعی
realized U واقعی کردن
fulfill [American] U واقعی کردن
actualize U واقعی کردن
make a reality U واقعی کردن
real costs U هزینههای واقعی
pepper corn rent U اجاره غیر واقعی
true meridian U نصف النهار واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real national income U درامد ملی واقعی
actual neurosis U روان رنجوری واقعی
false U ساختگی غیر واقعی
no par U بدون ارزش واقعی
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
actual velocity of ground water U سرعت واقعی اب زیرزمینی
pragmatize U واقعی نشان دادن
real balance effect U اثر مانده واقعی
real will U نظریه اراده واقعی
ideal U مطابق نمونه واقعی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
unreal U غیر واقعی خیالی
objectively U بطور واقعی یا خارجی
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com