English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
responsive U دارای عکس العمل سریع جواب گو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rough and ready U سریع العمل
rapid U سریع العمل چابک
sallies U جواب سریع و زیرکانه
sally U جواب سریع و زیرکانه
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
fungoid U دارای رشد سریع
first fire mixture U خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
lindy U رقص دارای حرکات سریع وجهشهای مداوم
rollover U استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
divert action U عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
irresponsive U جواب ندهنده بی جواب
marine express U کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma U CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass U پاس سریع با پیچش سریع مچ
speedy U سریع السیر سریع
speediness U سریع السیر سریع
factorage U حق العمل
commission U حق العمل
commission fee U حق العمل
brokerage U حق العمل
commissioning U حق العمل
brokage U حق العمل
premiums U حق العمل
premium U حق العمل
commissions U حق العمل
responds U عکس العمل
commissioners U حق العمل کار
reflex force U فشارعکس العمل
commission agent U حق العمل کار
reactions U عکس العمل
prompted U عکس العمل
prompt U عکس العمل
reactive effect U عکس العمل
reactional U عکس العمل
reaction U عکس العمل
factor U حق العمل کار
factors U حق العمل کار
responded U عکس العمل
resilient U عکس العمل
commissioner U حق العمل کار
factorage U حق العمل کاری
prompts U عکس العمل
respond U عکس العمل
reaction force U نیروی عکس العمل
reaction equation U معادله عکس العمل
reaction time U زمان عکس العمل
factor U حق العمل کار نماینده
commissions U حق العمل مامور شدن
pseudoinstruction U شبه دستور العمل
factors U حق العمل کار نماینده
repercussion U عکس العمل واکنش
commission U حق العمل مامور شدن
transfer instruction U دستور العمل انتقال
on commission U بطورحق العمل کاری
reflexology U عکس العمل شناسی
response U عکس العمل به دلیلی
commissioning U حق العمل مامور شدن
latency U دوره عکس العمل
reflex U عکس العمل غیرارادی
reflexes U عکس العمل غیرارادی
reflex force U نیروی عکس العمل
immediate action U عکس العمل فوری
n address instruction U دستور العمل با N نشانی
responses U عکس العمل به دلیلی
background count U عکس العمل تشعشع
retaliation U عکس العمل متقابل
reactor U عامل عکس العمل
armature reaction U عکس العمل ارمیچر
reaction U انفعال عکس العمل
modulus of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
coefficient of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
reactions U انفعال عکس العمل
reaction curve U منحنی عکس العمل
reactors U عامل عکس العمل
actual instruction U دستور العمل واقعی
interaction U عکس العمل متقابل
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل کاری امانت فروشی
commission U حق العمل کاری امانت فروشی
returned U مراجعت کردن عکس العمل
returning U مراجعت کردن عکس العمل
return U مراجعت کردن عکس العمل
returns U مراجعت کردن عکس العمل
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reacted U عکس العمل نشان دادن
reacting U عکس العمل نشان دادن
shiping agent U حق العمل کار بارگیری کشتی
reaction of support U عکس العمل تکیه گاه
reacts U عکس العمل نشان دادن
commissions U حق العمل کاری امانت فروشی
react U عکس العمل نشان دادن
backlash U عکس العمل سیاسی واکنش شدید
acoustic circuit U مدار عکس العمل انفجار صوتی
riposte U جواب
riposted U جواب
rejoinder U جواب
responses U جواب
recalcitrance U جواب رد
resolvent U جواب
repost U جواب
rejoinders U جواب
whyŠthere is the answer U در سر جواب
irreprovable U بی جواب
in reply to U در جواب
ripostes U جواب
riposting U جواب
antiphony U جواب
replying U جواب
replied U جواب
response U جواب
reply U جواب
counterplea U جواب رد
recalcitrancy U جواب رد
comeback U جواب
comebacks U جواب
replies U جواب
deadbeats U زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeat U زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
response position U مکان جواب
answering U : جواب پاسخ
respond U جواب دادن
answer U : جواب پاسخ
answers U : جواب پاسخ
nope U جواب منفی
unanswerable U جواب ناپذیر
responds U جواب دادن
responsory U جواب جماعت
responded U جواب دادن
answered U : جواب پاسخ
recitative U جواب دادن
reply paid U جواب قبول
send away U جواب دادن
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
auto answer U خود جواب
irrefragably U بطور بی جواب
undertaking U جواب گو مسئول
A straightforward answer. U جواب سر راست
A correct answer. U جواب صحیح
The wrong answer. U جواب غلط
interlocutor U جواب دهنده
interlocutors U جواب دهنده
have it <idiom> U به جواب رسیدن
toss off <idiom> U حاضر جواب
counter memorial U جواب یادداشت
answer pennant U پرچم جواب
answer mode U حالت جواب
undertaker U جواب گو مسئول
undertakers U جواب گو مسئول
snip snap U جواب زیرکانه
question answer U سئوال- جواب
brusque U پیش جواب
to give the mitten U جواب کردن
to make a response U جواب دادن
answerable U جواب دار
voice response U جواب صوتی
an abrupt answer U جواب تند
favourable U جواب مساعد
operation U درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
interactive U پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
repartee U جواب شوخی امیز
retort U جواب متقابل دادن
retort U جواب متقابل تلافی
sockdolager U اتمام حجت جواب
retorts U جواب متقابل دادن
unique solution U جواب منحصر بفرد
unansweable U بی جواب تکذیب ناپذیر
to accommodate U [به نیازی] جواب دادن
to meet U [به نیازی] جواب دادن
to return a greeting U جواب سلام دادن
telephone responder U جواب دهنده تلفن
to comply [with] U [به نیازی] جواب دادن
retorts U جواب متقابل تلافی
answers U جواب احتیاج را دادن
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
counterclaim U جواب به ادعای شاکی
counterbid U جواب خریداربه فروشنده
flea in one's ear <idiom> U جواب دندان شکن
talk back <idiom> U بی ادبانه جواب دادن
He answered nothing. U اصلا جواب نداد
A crushing reply(retort). U جواب دندان شکن
To dismiss(sack,discharge)someone. U کسی را جواب کردن
In response (reply) to your letter. U در جواب نامه تان
sockdologer U اتمام حجت جواب
rebutting U جواب متقابل دادن
corespondent U مسئول جواب گویی
replies U جواب شفاهی دفاعیه
answered U جواب احتیاج را دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com