English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
surfy U دارای خیزاب زیاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gleby U دارای کلوخه زیاد
of great importance U دارای نفوذ زیاد
elmy U دارای نارون زیاد
long dated U دارای مهلت زیاد
long distance U دارای مسافت زیاد
iffy U دارای احتمالات زیاد
long-distance U دارای مسافت زیاد
newsy U دارای اخبار زیاد
overcharged with electricity U دارای برق زیاد
precieuse U دارای فرافت زیاد
precieux U دارای فرافت زیاد
iffy U دارای لیت و لعل زیاد
imaginative U دارای قوه تصور زیاد
loaded U پولدار دارای پول زیاد
superincumbent U دارای فشار زیاد فشاری
siliciferous U دارای سیلیس یا سیلیکون زیاد
garish U دارای زرق و برق زیاد شعله ور
overmasted U دارای دیرکهای زیاد بلند یاسنگین
high pressure U دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
oversexed U دارای تمایلات جنسی زیاد شهوتران
overparted U دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
high octane U دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
polysomic U دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
blockbusters U بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster U بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
multimult U پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
jet stream U جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
club propeller U ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
dumptor U کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
afflux U خیزاب
billows U خیزاب
billowing U خیزاب
billow U خیزاب
wave U خیزاب
waved U خیزاب
waves U خیزاب
waving U خیزاب
billowed U خیزاب
whitecap U سفیدک خیزاب
surf U خیزاب دریاکنار
the wave heaves U خیزاب بلندمیشودومیافتد
high frequency U دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
land swell U خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
lap n U خوردن خیزاب بکنار دریا
rip current U خیزاب یا موج تجاوز کننده بساحل
surfboat U قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
planegency U صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
ground sea U خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
Nomatic rugs U قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
afflux U خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
red tide [algal bloom] U سرخ خیزاب [سرخ شدن آب دریا در اثرانبوه شدن خزه ها]
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
winy U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
plethoric U زیاد
profusely U زیاد
plaguily U زیاد
tremendously U زیاد
squeamishly U زیاد
great- U زیاد
copious U زیاد
highly U زیاد
rife U زیاد
heartbreak U غم زیاد
much U زیاد
greatly U زیاد
fulsome U زیاد
wide U زیاد
wider U زیاد
effusively U زیاد
too much U زیاد
widest U زیاد
heavily U زیاد
widely U زیاد
squeamishness U زیاد
great U زیاد
greatest U زیاد
generous U زیاد
thick U زیاد
thicker U زیاد
immoderate U زیاد
intensively U زیاد
extortionary U زیاد
thickest U زیاد
mortally U زیاد
extensive U زیاد
very U زیاد
profoundly U زیاد
late U زیاد
to a large extent U زیاد
ranksack U زیاد
many U زیاد
supererogatory U زیاد
extortionate U زیاد
excessive U زیاد
numerous U زیاد
highs U زیاد
not a lettle U زیاد
too U زیاد
glaring U زیاد
vastly U زیاد
populous U زیاد
no end of U زیاد
in quantities U زیاد
highest U زیاد
overly U زیاد
large adv U زیاد
egregiously U زیاد
for all the world U بی کم و زیاد
intensely U زیاد
mickle U زیاد
mickle or muckle U زیاد
high U زیاد
muckle U زیاد
hugely U زیاد
overmuch U زیاد
in excess U زیاد
over and above U زیاد
heart break U غم زیاد
quite a few <idiom> U زیاد
intense U زیاد
outrageously U زیاد
superabundant U زیاد
immane U زیاد
swingeing U زیاد
pentadactyl U دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
multiplying U زیاد شدن
propagates U زیاد کردن
heavier U زیاد سخت
propagated U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
vehemently U باحرارت زیاد
multiply U زیاد شدن
escalated U زیاد شدن
escalates U زیاد شدن
multiplies U زیاد شدن
oodles U خیلی زیاد
multiplied U زیاد شدن
propagating U زیاد کردن
escalating U زیاد شدن
so much <idiom> U مقدار زیاد
scare the daylights out of someone <idiom> U ترس زیاد
quaff U زیاد نوشیدن
swarms U دسته زیاد
fixation U عشق زیاد
swarm U دسته زیاد
tremendous U مقدار زیاد
quaffed U زیاد نوشیدن
quaffing U زیاد نوشیدن
swarmed U دسته زیاد
vehement U باحرارت زیاد
on the warpath <idiom> U عصبانیت زیاد
quaffs U زیاد نوشیدن
scare out of one's wits <idiom> U ترس زیاد
so many U انیقدر زیاد
slather U مقدار زیاد
superabundant U خیلی زیاد
fixations U دلبستگی زیاد
to overleap oneself U زیاد دورافتادن
overwork U زیاد کارکردن
proliferating U زیاد شدن
to be left U زیاد امدن
proliferates U زیاد شدن
proliferated U زیاد شدن
proliferate U زیاد شدن
add زیاد کردن
violent pain U درد زیاد
heightens U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
fixations U عشق زیاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com