Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nodose
U
دارای برامدگیهای مشخص
nodous
U
دارای برامدگیهای مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nodulous
U
دارای برامدگیهای ریز
tuberculate
U
دارای برامدگیهای سلی
nodulose
U
دارای برامدگیهای ریز
mammilary
U
دارای برامدگیهای پستان مانند
snagged
U
پراز ته شاخه دارای برامدگیهای ناصاف
amorphous
U
دارای ساختمان غیر مشخص
dorsiventral
U
دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
tuberculoid
U
مانند برامدگیهای سلی
papilloma
U
ورم یا برامدگیهای پوستی
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
motif
U
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
U
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
highlight
U
مشخص
specifics
U
مشخص
specific code
U
کد مشخص
distinguished
U
مشخص
physiognomonic
U
مشخص
highlights
U
مشخص
distinct
U
مشخص
highlighted
U
مشخص
kenspeckle
U
مشخص
pronounced
U
مشخص
specific
U
مشخص
named
U
مشخص
distinctive
U
مشخص
marked
U
مشخص
indistinctive
U
نا مشخص
signate
U
مشخص
identify
U
مشخص کردن
indicating
U
مشخص کننده
lay down
U
مشخص کردن
identifies
U
مشخص کردن
specifies
U
مشخص کردن
target
U
هدف مشخص
identifying
U
مشخص کردن
targeted
U
هدف مشخص
signal
U
اشکار مشخص
targetting
U
هدف مشخص
targetted
U
هدف مشخص
defining
U
مشخص کردن
targets
U
هدف مشخص
identified
U
مشخص کردن
targeting
U
هدف مشخص
to create an image for oneself as somebody
U
مشخص کردن
specify
U
مشخص کردن
specifying
U
مشخص کردن
define
U
مشخص کردن
pathognomic
U
مشخص مرض
denotes
U
مشخص کردن
defined
U
مشخص کردن
unarguable
U
غیرقابلبحثمعلوم مشخص
cleaners
U
مشخص واضح
nonsignificant
U
غیر مشخص
distinctive
U
فرق مشخص
defines
U
مشخص کردن
clean-cut
U
مشخص واضح
clean cut
U
مشخص واضح
denote
U
مشخص کردن
signaled
U
اشکار مشخص
signalled
U
اشکار مشخص
delineating
U
مشخص کردن
registered port
U
بندر مشخص
earmarking
U
مشخص کردن
specified
U
مشخص شده
pathognomomical
U
مشخص مرض
distinguishing
U
مشخص اختصاصی
delineate
U
مشخص کردن
delineated
U
مشخص کردن
named place of destination
U
مقصد مشخص
named vessel
U
کشتی مشخص
delineates
U
مشخص کردن
denoted
U
مشخص کردن
assignable
U
معین مشخص
individuate
U
مشخص کردن
definition
U
مشخص کردن
distinctly
U
بطور مشخص
discriminant
U
مشخص کننده
type genus
U
نوع مشخص
marker
U
مشخص کننده
ditinct
U
روشن مشخص
definitions
U
مشخص کردن
markers
U
مشخص کننده
diacritical current
U
جریان مشخص
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
typified
U
بانمونه مشخص کردن
facies
U
عبارت مشخص یک طبقه
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
frequency designation
U
مشخص کردن فرکانس
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
typify
U
بانمونه مشخص کردن
named point of destination
U
نقطه مشخص در مقصد
messages
U
حجم اطلاع مشخص
typifies
U
بانمونه مشخص کردن
typifying
U
بانمونه مشخص کردن
meaner
U
مشخص کردن چیزی
criss-crossed
U
با ضربدر مشخص کردن
structureless
U
بدون ساختمان مشخص
at the specified tenor
U
بر حسب مفاد مشخص
mean
U
مشخص کردن چیزی
named place of delivery at frontier
U
تحویل در مرز مشخص
call one's shot
U
مشخص کردن هدف
message
U
حجم اطلاع مشخص
meanest
U
مشخص کردن چیزی
criss-crosses
U
با ضربدر مشخص کردن
antiseptic
U
تمیز و پاکیزه مشخص
indication lamp
U
لامپ مشخص کننده
antiseptics
U
تمیز و پاکیزه مشخص
overflow indicator
U
مشخص کننده سرریزی
shaded relief
U
عوارض مشخص یا بسیارناهموار
criss-crossing
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
polyisotopic
U
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
off colored
U
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
shuttles
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
badges
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
badge
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
named departure point
U
نقطه مشخص برای حرکت
blocky
U
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
shuttle
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
point of aim
U
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
known target
U
هدف شناخته شده یا مشخص
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
winy
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
circle of influence
U
دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
channeling
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channelled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
scheduled plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
key
کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
My departure time is not determined yet .
U
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
scheduled service plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
channels
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
rate
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
users
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
operator
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
internal
U
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
channel
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
operators
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
Well, duh!
[American English]
U
نه ! جدی می گی؟
[این که کاملا مشخص است]
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
user
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
insigne
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
rates
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
special
U
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
alert
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
lane
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
alerts
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
logic
U
ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
insignia
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
symbolic
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
irishism
U
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
entry
U
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
determiner
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
lanes
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
symbolically
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
determiners
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
intensity of rain fall
U
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
tracks
U
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracked
U
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com