English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
personalty U دارایی شخصی
private property U دارایی شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
chattel U مال منقول دارایی شخصی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels U دارایی شخصی منقول
personal property U دارایی شخصی منقول
private property U دارایی شخصی بلامعارض
Other Matches
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finance U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
estate U دارایی
pursing U دارایی
possession U دارایی
purses U دارایی
pursed U دارایی
purse U دارایی
portfolio U دارایی
portfolios U دارایی
holding U دارایی
estates U دارایی
means U دارایی
finance U دارایی
financed U دارایی
finances U دارایی
fortune U دارایی
property U دارایی
financing U دارایی
wealth U دارایی
fortunes U دارایی
asset U دارایی
personal chattels U دارایی منقول
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
ministry of f. U وزارت دارایی
money bag U دارایی دولت
property tax U مالیات دارایی
inventory U دفتر دارایی
personal state U دارایی منقول
finance officer U افسر دارایی
hab U داشتن دارایی
weal U ثروت دارایی
equity U دارایی شرکاء
equities U دارایی شرکاء
weals U ثروت دارایی
capital goods U دارایی ثابت
possession U دارایی متصرفات
fortune U دارایی ثروت
fortunes U دارایی ثروت
financial agency U اداره دارایی
thing U اسباب دارایی
finance office U اداره دارایی
assets and equities U دارایی ودیون
current asset U دارایی جاری
hereditament U دارایی غیرمنقول
intendant U پیشکار دارایی
finance ministry U وزارت دارایی
installation property U دارایی قسمت
to take an inventory of U صورت دارایی
circulating asset U دارایی در گردش
circulating asset U دارایی جاری
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
temporality U دارایی دینوی
current assets U دارایی جاری
assets U مایملک دارایی
church warden U متصدی دارایی کلیسا
finances U قسمت مالی یا دارایی
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
inventory U صورت دارایی موجودی
finance U قسمت مالی یا دارایی
immovable U دارایی غیر منقول
capital account U حساب دارایی وسرمایه
dedicated assets U دارایی وقف شده
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
hotch U سرجمع کردن دارایی
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
property book U دفتر دارایی یکان
belonging U متعلقات واموال دارایی
holding U دراختیار داشتن دارایی
hereditaments U دارایی غیر منقول
financing U قسمت مالی یا دارایی
financed U قسمت مالی یا دارایی
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
heir in tail U وارث دارایی حبس شده
contents of a vessel U دارایی یامحتویات فرف مظروف
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
to sell up a debtor U دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
realty U دارایی غیر منقول ملک
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
sell up a debtor U دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti U حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
capital assets U دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
chancery U مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
civil U شخصی
civilians U شخصی
one U شخصی
informal U شخصی
personable U شخصی
ones U شخصی
persona U شخصی
civilian U شخصی
personae U شخصی
personas U شخصی
privates U شخصی
private U شخصی
some one U شخصی
personal U شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
personal effects U لوازم شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
personal property U اموال شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
personal income U درامد شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal staff U ستاد شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
private motive U غرض شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal error U خطای شخصی
personal service U خدمت شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
individual foul U خطای شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
whosoever U هر شخصی که باشد
separate estate U اموال شخصی زن
self will U اراده شخصی
self intrest U نفع شخصی
personalty U اموال شخصی
personal action U دعوی شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
particular good U عین شخصی
proenomen U نام شخصی
self interest U نفع شخصی
self interest U غرض شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
self-employed U کار شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com