English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
money bag U دارایی دولت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
Other Matches
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state U دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
federal state U دولت متحده یا دولت اتحادی
finances U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
social contract U اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
portfolios U دارایی
portfolio U دارایی
financing U دارایی
possession U دارایی
purse U دارایی
pursed U دارایی
wealth U دارایی
finances U دارایی
finance U دارایی
means U دارایی
asset U دارایی
property U دارایی
estates U دارایی
fortunes U دارایی
fortune U دارایی
financed U دارایی
pursing U دارایی
estate U دارایی
holding U دارایی
purses U دارایی
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
circulating asset U دارایی در گردش
intendant U پیشکار دارایی
circulating asset U دارایی جاری
personalty U دارایی شخصی
installation property U دارایی قسمت
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
weal U ثروت دارایی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
temporality U دارایی دینوی
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
ministry of f. U وزارت دارایی
inventory U دفتر دارایی
property tax U مالیات دارایی
capital goods U دارایی ثابت
thing U اسباب دارایی
private property U دارایی شخصی
finance ministry U وزارت دارایی
finance office U اداره دارایی
weals U ثروت دارایی
fortunes U دارایی ثروت
personal chattels U دارایی منقول
hab U داشتن دارایی
current asset U دارایی جاری
assets and equities U دارایی ودیون
current assets U دارایی جاری
hereditament U دارایی غیرمنقول
fortune U دارایی ثروت
to take an inventory of U صورت دارایی
personal state U دارایی منقول
financial agency U اداره دارایی
possession U دارایی متصرفات
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
assets U مایملک دارایی
equity U دارایی شرکاء
finance officer U افسر دارایی
equities U دارایی شرکاء
finances U قسمت مالی یا دارایی
holding U دراختیار داشتن دارایی
belonging U متعلقات واموال دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
church warden U متصدی دارایی کلیسا
financing U قسمت مالی یا دارایی
capital account U حساب دارایی وسرمایه
financed U قسمت مالی یا دارایی
inventory U صورت دارایی موجودی
hereditaments U دارایی غیر منقول
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
property book U دفتر دارایی یکان
private property U دارایی شخصی بلامعارض
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
hotch U سرجمع کردن دارایی
immovable U دارایی غیر منقول
personal property U دارایی شخصی منقول
dedicated assets U دارایی وقف شده
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
personal chattels U دارایی شخصی منقول
to sell up a debtor U دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
contents of a vessel U دارایی یامحتویات فرف مظروف
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
realty U دارایی غیر منقول ملک
chattel U مال منقول دارایی شخصی
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
heir in tail U وارث دارایی حبس شده
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
jus mariti U حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
sell up a debtor U دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
impropriation U دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capital assets U دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
chancery U مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna U بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
mammon U دولت
respublica U دولت
states U دولت
government U دولت
stating U دولت
governments U دولت
powered U دولت
stated U دولت
state U دولت
powers U دولت
state- U دولت
power U دولت
powering U دولت
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
independent state U دولت مستقل
stateless U بی دولت بی وطن
head of the state U رئیس دولت
cabinets U هیات دولت
cabinet U هیات دولت
loyalists U دولت دوست
forfeit to the state U ضبط دولت
loyalist U دولت دوست
government budget U بودجه دولت
state budget U بودجه دولت
national state U دولت ملی
government stock U سهام دولت
government treasury U خزانه دولت
civil servant [British E] U کارمند دولت
military government U دولت نظامی
stating U دولت استان
states U دولت استان
Ottawa U دولت کانادا
stated U دولت استان
state- U دولت استان
state U دولت استان
mandatary U دولت قیم
public officer [American E] U کارمند دولت
officer U کارمند دولت
state government U دولت مرکزی
quirinal U دولت ایتالیا
puppet government U دولت پوشالی
public servant U مستخدم دولت
lese majestyodhkj &odhkj fvqn U پادشاه یا دولت
public debt U بدهی دولت
official U کارمند دولت
pillars of the state U ارکان دولت
mafias U دولت ستیزی
govt U government دولت
Kremlin U دولت شوروی
totaliarian state U دولت توتالیتر
the policy of the government U سیاست دولت
the policy of the government U رویه دولت
vassal atate U دولت پوشالی
Whitehall U دولت انگلیس
chief of state U رئیس دولت
office-holders U کارمند دولت
mafia U دولت ستیزی
office-holder U کارمند دولت
Downing Street U دولت انگلیس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com