Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
indebtedness
U
بدهکاری
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
debit balance
U
مقدار بدهکاری
IOU
U
سندمبین بدهکاری
IOUs
U
سندمبین بدهکاری
borrower's note
U
قبض بدهکاری
liability
U
بدهکاری استعداد
liabilities
U
بدهکاری استعداد
debt forgiveness
U
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
U
صرف نظر از بدهکاری
debt cut
U
صرف نظر از بدهکاری
financing
U
رسته دارایی دارایی
finances
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
finance
U
رسته دارایی دارایی
haircut
U
صرف نظر از بدهکاری
[اصطلاح مجازی]
bouse
U
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
U
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
IOU
U
در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
IOUs
U
در CL سند بدهکاری یا سفته یا سند ذمهای را گویند
realized
U
فروختن
realize
U
فروختن
realising
U
فروختن
realises
U
فروختن
realised
U
فروختن
sell
U
فروختن
undercut
U
فروختن
undercuts
U
فروختن
realizes
U
فروختن
realizing
U
فروختن
hawk
U
فروختن
hawked
U
فروختن
hawks
U
فروختن
monger
U
فروختن
sell-out
U
فروختن
sell out
U
فروختن
sells
U
فروختن
selling
U
فروختن
sell-outs
U
فروختن
turn over
<idiom>
U
فروختن
markets
U
فروختن
to put on the market
U
فروختن
market
U
فروختن
marketed
U
فروختن
to place on the market
U
فروختن
vend
U
فروختن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
U
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
slaughtered
U
به زیان فروختن
resell
U
دوباره فروختن
reselling
U
دوباره فروختن
resells
U
دوباره فروختن
resold
U
دوباره فروختن
slaughter
U
به زیان فروختن
slaughters
U
به زیان فروختن
forward sale
U
نسیه فروختن
credit sale
U
نسیه فروختن
to sell off
U
ارزان فروختن
sell on credit
U
نسیه فروختن
to sell
U
یکجا فروختن
to sell or pat up at a
U
بمزایده فروختن
to sell
U
عمده فروختن
remainder
U
باتخفیف فروختن
to sell by retail
U
خرده فروختن
sell for cash
U
نقد فروختن
to sell dearly
U
گران فروختن
sell by auction
U
به مزایده فروختن
to sell short
U
سام فروختن
sell off
U
یکجا فروختن
sell like hotcakes
<idiom>
U
سریعا فروختن
to save bot cash
U
نقد فروختن
undersell
U
ارزان تر فروختن
wholesale
U
بصورت عمده فروختن
sell
U
فروختن بفروش رفتن
to sell at a loss
U
بضر یا زیان فروختن
regrate
U
یکجاخریدن وخرده فروختن
retail
U
بصورت جزئی فروختن
to deal in futures
U
کالایاسهام پیش فروختن
sells
U
فروختن بفروش رفتن
selling
U
فروختن بفروش رفتن
To sell something at a loss.
U
چیزی را باضرر فروختن
to bring to the hammer
U
هراج کردن بهراج فروختن
hawked
U
جار زدن و جنس فروختن
hawk
U
جار زدن و جنس فروختن
hawks
U
جار زدن و جنس فروختن
sell out
U
یکجا فروختن خیانت کردن
sell-out
U
یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs
U
یکجا فروختن خیانت کردن
snuffle
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
sell off
U
ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
twinge
U
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
U
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
U
درد کشیدن تیر کشیدن
estate
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
estates
U
دارایی
purse
U
دارایی
holding
U
دارایی
possession
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
property
U
دارایی
financing
U
دارایی
pursed
U
دارایی
purses
U
دارایی
finances
U
دارایی
financed
U
دارایی
means
U
دارایی
pursing
U
دارایی
finance
U
دارایی
asset
U
دارایی
wealth
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
fortune
U
دارایی
slow moving
U
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
equities
U
دارایی شرکاء
financial agency
U
اداره دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
inventory
U
دفتر دارایی
finance office
U
اداره دارایی
finance ministry
U
وزارت دارایی
hab
U
داشتن دارایی
equity
U
دارایی شرکاء
money bag
U
دارایی دولت
personal chattels
U
دارایی منقول
intendant
U
پیشکار دارایی
personal state
U
دارایی منقول
installation property
U
دارایی قسمت
personalty
U
دارایی شخصی
private property
U
دارایی شخصی
property tax
U
مالیات دارایی
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
assets
U
مایملک دارایی
temporality
U
دارایی دینوی
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
fortune
U
دارایی ثروت
weal
U
ثروت دارایی
weals
U
ثروت دارایی
ministry of f.
U
وزارت دارایی
thing
U
اسباب دارایی
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
circulating asset
U
دارایی در گردش
circulating asset
U
دارایی جاری
assets and equities
U
دارایی ودیون
fortunes
U
دارایی ثروت
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
to take an inventory of
U
صورت دارایی
possession
U
دارایی متصرفات
current asset
U
دارایی جاری
current assets
U
دارایی جاری
capital goods
U
دارایی ثابت
personal property
U
دارایی شخصی منقول
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
inventory
U
صورت دارایی موجودی
immovable
U
دارایی غیر منقول
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real property
U
دارایی غیر منقول
property book
U
دفتر دارایی یکان
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
dump
U
بقیمت خیلی ارزان فروختن فرورفتن درخیالات واهی حالت مالخو لیایی
bundle
U
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
bundles
U
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
bundling
U
فروختن یک بسته که حاوی یک کامپیوتر و چندین نرم افزار است با قیمت مخصوص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com