English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sue U دادخواست دادن
sued U دادخواست دادن
sues U دادخواست دادن
suing U دادخواست دادن
implead U دادخواست دادن
to go to law U دادخواست دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
petition U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
Other Matches
petitioner U دادخواست
petitioning U دادخواست
bill U دادخواست
bills U دادخواست
petitioners U دادخواست
suits U دادخواست
petition U دادخواست
pleas U دادخواست
plea U دادخواست
petitioned U دادخواست
suited U دادخواست
claimed U دادخواست
claim U دادخواست
petitions U دادخواست
claims U دادخواست
claiming U دادخواست
suit U دادخواست
petitioner U دادخواست دهنده
petitioners U دادخواست دهنده
submission of a claim U تسلیم دادخواست
suit U دادخواست عرضحال
bar U رد کردن دادخواست
declarations U اعلامیه دادخواست
bars U رد کردن دادخواست
origin writ U دادخواست بدوی
legal suit U دادخواست قانونی
suits U دادخواست عرضحال
suited U دادخواست عرضحال
declaration U اعلامیه دادخواست
petition U شکایت کردن دادخواست
plaint U شکوائیه دادخواست عرضحال
petitioned U شکایت کردن دادخواست
petitions U شکایت کردن دادخواست
suitors U دادخواست دهنده عارض
plaints U شکوائیه دادخواست عرضحال
libellant U دادخواست دهنده خواهان
libelant U دادخواست دهنده خواهان
petitioning U شکایت کردن دادخواست
suitor U دادخواست دهنده عارض
claim U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
main motion [at a party conference etc.] U دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
particulars U دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
compensates U پاداش دادن عوض دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
compensate U پاداش دادن عوض دادن
to set forth U شرح دادن بیرون دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
compensated U پاداش دادن عوض دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
house U منزل دادن پناه دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
expand U توسعه دادن بسط دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com