English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interservice U داخل قسمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bayonet thermocouple probe U قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
choke bore U روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
intersectional service U قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
tied on U در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
Other Matches
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
butts U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
terne U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw U الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
plank U قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone U که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing U انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section U رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
sections U قسمت قسمت کردن برش دادن
section U قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold U یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency U قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles U حمل کردن قسمت به قسمت
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps U قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
throttling U عبور قسمت به قسمت
throttled U عبور قسمت به قسمت
to sell in lots U قسمت قسمت فروختن
shuttles U بمباران قسمت به قسمت
throttle U عبور قسمت به قسمت
shuttle U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled U بمباران قسمت به قسمت
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
shuttled U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles U راهپیمائی قسمت به قسمت
throttles U عبور قسمت به قسمت
shuttle U بمباران قسمت به قسمت
p.p.m U قسمت در یک میلیون قسمت
forward overlap U پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
insides U داخل
inside U داخل
within U در داخل
intra U داخل
lineball U داخل
withindoors U در داخل
interiorly U از داخل
anie U داخل
interiors U داخل
within <prep.> U در داخل
interior U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
aboard U داخل
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division U قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
ingoing U داخل شونده
inboard U به طرف داخل
inbound U داخل مرز
inboard U داخل کشتی
ingressive U داخل شونده
inboard U به سمت داخل
engaged in war U داخل جنگ
in and out U داخل وخارج
he is not in it U داخل نیست
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
heave in U کشیدن به داخل
incorporating U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
imbark U داخل کردن
immit U داخل کردن
implode U از داخل ترکیدن
grind internally U داخل را ساییدن
inhaul U به داخل کشیدن
inhaul U به داخل کشنده
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to line-jump U داخل صف زدن
interurban U داخل شهری
intradivision U در داخل لشگر
intrant U داخل شونده
implosion U انفجار از داخل
intraspecies U داخل گونهای
intraspecific U داخل گونهای
intromit U داخل کردن
introgresseive U داخل شونده
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
interneuron U داخل عصبی
inside wiring U سیمکشی داخل
phase in U داخل کردن
interior wiring U سیمکشی داخل
intercellular U داخل سلولی
interchart U در داخل نقشه
to cut in line U داخل صف زدن
enter U داخل شدن
intermolecular U در داخل ذرات
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
on berth U در داخل بندر
interneural U داخل عصبی
intratheater U در داخل صحنه
impenetrable U داخل نشدنی
entered U داخل کردن
work in U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
to walk in U داخل شدن
on line U داخل رده
to step inside U داخل شدن
enters U داخل شدن
enters U داخل کردن
interns U داخل شدن در
interning U داخل شدن در
intern U داخل شدن در
anieoro U به طرف داخل
ingratiating U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
intercontinental U داخل قاره
to step in U داخل شدن
uchi uke U دفاع از داخل
anieoro U از داخل به خارج
to get into U داخل شدن در
inward U داخل رونده
to cut in U داخل شدن
to go in U داخل شدن
to go into U داخل شدن در
to play at U داخل شدن در
cross hair U خط داخل دوربین
to work in U داخل کردن
cellular unit U یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
plunged U ناگهان داخل شدن
implode U از داخل منفجر شدن
bore U داخل لوله توپ
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
ingredient U داخل شونده عوامل
furnace room U فضای داخل کوره
plunge U ناگهان داخل شدن
plunges U ناگهان داخل شدن
furnace campaign U عملیات داخل کوره
gun bore U داخل لوله توپ
bores U داخل لوله توپ
intrant U داخل نفوذ کننده
ingredients U داخل شونده عوامل
home market U بازار داخل کشور
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
enter U داخل عضویت شدن
sightings U دیدن از داخل دوربین
coolant U مایع داخل رادیاتور
inner space U داخل منظومه شمسی
inside of U داخل و یا توی چیزی
sighting U دیدن از داخل دوربین
coolants U مایع داخل رادیاتور
entered U داخل عضویت شدن
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
enters U داخل عضویت شدن
i went in to the garden U داخل باغ شدم
built in U موجود در داخل چیزی
court tennis U تنیس داخل سالن
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
home U جا به داخل لوله راندن
withindoors U اشخاص داخل منزل
homes U جا به داخل لوله راندن
on side U در داخل خط خارج نشده
wall entrance U عبور از داخل دیوار
phase in U به ترتیب داخل شدن
swap in U مبادله کردن به داخل
up country U نواحی داخل کشور
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
reentrant U متوجه بسمت داخل
reentrant U دوباره داخل شونده
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
to go to the front U داخل جنگ شدن
to enter the military U داخل نظام شدن
launch into politics U داخل سیاست شدن
to breakin U خودرا داخل کردن
to come in U داخل شدن بدردخوردن
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
irreptitious U نهانی داخل شده
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
intratheater U داخل صحنه عملیات
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
manholes U مسیر مدور داخل ناو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com