English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overdone U خیلی پخته و سرخ شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
Other Matches
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ripe U پخته
riper U پخته
terracotta U گل پخته
ripest U پخته
coction U پخته
underdone U کم پخته
slack baked U نیم پخته
soden U نیم پخته
spatchcock U بشتاب پخته
samel U نیم پخته
sunbaked U افتاب پخته
half-baked U نیم پخته
dough baked U نیم پخته
boiled U پخته شده
burnt brick U خشت پخته
fired brick U اجر پخته
half baked U نیم پخته
biffin U سیب پخته
well done U خوب پخته
sodden U نیم پخته
hard baked U سفت پخته شده
it is half cooked U نیم پخته است
well-done steak U استیک کاملا پخته
arch brick U اجر زیاد پخته
boild egg U تخم مرغ پخته
cold cuts U گوشت پخته سرد
it was cooked to rags U انقدر پخته شدکه له شد
He has cooked a pottage for you. <proverb> U برایت آش پخته است .
liverwurst U سوسیس جگر پخته
rare U لطیف نیم پخته
underbaked U نیم پخته ناپخته
underdo U نیم پخته کردن
rarest U لطیف نیم پخته
rarer U لطیف نیم پخته
warmed over U دوباره پخته شده
convenience foods U خوراک پیش پخته
convenience food U خوراک پیش پخته
sunny side up U فقط یک طرفش پخته
luncheon meat U گوشت پخته و آماده
warmed over U زیادتر ازمعمول پخته شده
boild egg soft U تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard U تخم مرغ پخته سفت
stroganoff U گوشت پخته نازک با خردل
first class brick U اجر خوب پخته شده
I want my steak well done. U می خواهم استیکم خوب پخته با شد
body brick U اجر خوب پخته شده
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
Cooked vegetables digest easily. U سبزی پخته زود هضم است.
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
gigot U ران گوسفند و غیره که پخته باشد
medium steak U استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick U اجری که خوب پخته نشده است
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
baked beans U لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
well done [fully cooked] <adj.> U کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
dumpling U نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
fully cooked <adj.> U کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
dumplings U نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling U شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
hash U گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
The project is not fully developed yet. U این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffling U کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled U کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle U کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles U کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
macedoine U مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
hominy U ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel U ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait U دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
processed silk U ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
far and away U خیلی
dumpiness U خیلی
damn U خیلی
very little U خیلی کم
dammit U خیلی
highly U خیلی
very U خیلی
copious U خیلی
ten U خیلی
to a large extent U خیلی
many U خیلی
abysmal <adj.> U خیلی بد
villainous U خیلی بد
for long U خیلی
in large quantities U خیلی خیلی
routh U خیلی
not a few U خیلی ها
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
dead slow U خیلی اهسته
much was said U خیلی حرفهازده شد
level best U خیلی خوب
overstrung U خیلی حساس
oftentimes U خیلی اوقات
far off U خیلی دور
far and away U خیلی دور
much worse U خیلی بدتر
superrabundant U خیلی زیاد
of vital importance U خیلی ضروری
span new U خیلی تازه
pianissmo U خیلی نرم
skinless U خیلی حساس
senseful U خیلی حساس
sappy U خیلی احساساتی
very light U خیلی سبک
She is very pretentious. U خیلی ادعادارد
subminiature U خیلی کوچک
by leaps and bounds U خیلی تند
rotundily U چاقی خیلی
ritzy U خیلی شیک
raff U خیلی زیاد
primely U خیلی خوب
precisian U خیلی دقیق
ultraconservative U خیلی محتاط
corking U خیلی زیبا
pixilated U خیلی حساس
He is a loose card . U خیلی ول است
many persons U خیلی اشخاص
(as) old as the hills <idiom> U خیلی قدیمی
in no time U خیلی زود
not so hot <idiom> U نه خیلی خوب
mad as a hornet <idiom> U خیلی عصبانی
in seventh heaven <idiom> U خیلی خوشحال
in cold blood <idiom> U خیلی خونسرد
immensurable U خیلی قدیم
to pieces <idiom> U خیلی زیاده
too bad <idiom> U خیلی بد ،غم انگیز
tickled pink <idiom> U خیلی شادوخوشحال
(a) snap <idiom> U خیلی ساده
number one U خیلی خوب
iam in bad U خیلی محتاجم
skin and bones <idiom> U خیلی لاغر
thank you very much U خیلی متشکرم
hit bottom <idiom> U خیلی پست
get up the nerve <idiom> U خیلی شلوغ
many people U خیلی اشخاص
many people U خیلی از مردم
lower most U خیلی پست تر
lily white U خیلی سفید
giantess U زن خیلی قدبلند
level best U خیلی عالی
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> U خیلی بادقت
toploftiness U خیلی متکبر
to spread like wildfire U خیلی زودمنتشرشدن
it is very easily done U خیلی به اسانی
hand and glove U خیلی صمیمی
bone dry U خیلی خشک
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی صمیمی
hand in glove U خیلی نزدیک
flying high <idiom> U خیلی شادوشنگول
swith U خیلی عظیم
sick [British E] <adj.> U خیلی خوب
Many thanks! U خیلی ممنون!
faraway U خیلی دور
I spoke my mind. U من خیلی رک گفتم.
whopping U خیلی بزرگ
decrepit U خیلی پیر
a lot of times <adv.> U خیلی از اوقات
frequently <adv.> U خیلی از اوقات
immediate U خیلی فوری
really sick U خیلی محشر
cool <adj.> U خیلی خوب
awesome <adj.> U خیلی خوب
great <adj.> U خیلی خوب
precipitating U خیلی سریع
precipitates U خیلی سریع
precipitated U خیلی سریع
precipitate U خیلی سریع
really wicked U خیلی محشر
superabundant U خیلی زیاد
many times <adv.> U خیلی از اوقات
often <adv.> U خیلی از اوقات
high U خیلی بزرگ
frequently U خیلی اوقات
quaint U خیلی فریف
wells U خیلی خوب
well U خیلی خوب
glorious U خیلی خوب
very good U خیلی خوب
goody-goody U خیلی خوب
goody-goodies U خیلی خوب
goody goody U خیلی خوب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com