Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to arrive in good time
U
خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
First come first served.
U
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
look like the cat that ate (swallowed) the canary
<idiom>
U
خیلی از خود راضیبه نظر رسیدن
appointment
U
قرار ملاقات وعده ملاقات
appointments
U
قرار ملاقات وعده ملاقات
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
ems dispatch
U
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
U
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
sooner
U
زودتر
as soon as possible
U
هر چه زودتر
earlier
U
زودتر
as early aspossible
U
هر چه زودتر
to come to a he
U
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
early as possible
U
هرچه زودتر
junior
U
زودتر تازه تر
juniors
U
زودتر تازه تر
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
he predeceased his son
U
زودتر از پسرش مرد
previous
U
آنچه زودتر رخ میدهد
previously
U
زودتر اتفاق افتادن
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
prematureness
U
نابهنگامی زودتر از موقع بودن
whichever is the sooner
U
هر کدام که زودتر رخ بدهد
[قانون]
the volume that preceded
U
جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
shake a leg
<idiom>
U
تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
Can I go earlier today, just as a special exception?
U
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
first come, first served
<idiom>
U
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
early bird catches the worm
<idiom>
U
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
brown major
U
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
lead
U
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads
U
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
visited
U
ملاقات
visiting
U
ملاقات
visits
U
ملاقات
linkup
U
ملاقات
visit
U
ملاقات
revisit
U
ملاقات مجدد
revisited
U
ملاقات مجدد
concourse
U
محل ملاقات
revisiting
U
ملاقات مجدد
tryst
U
قرار ملاقات
trysts
U
قرار ملاقات
caller
U
ملاقات کننده
concourses
U
محل ملاقات
callers
U
ملاقات کننده
meeting
U
ملاقات میتینگ
meetings
U
ملاقات میتینگ
meetings
U
ملاقات اجتماع
audiences
U
ملاقات رسمی
revisits
U
ملاقات مجدد
resorts
U
ملاقات مکرر
resorted
U
ملاقات مکرر
resort
U
ملاقات مکرر
meeting
U
ملاقات اجتماع
stop by
<idiom>
U
ملاقات کردن
visiting hours
ساعات ملاقات
audience
U
ملاقات رسمی
appointed day
U
وعده ملاقات
date
[appointment]
U
وعده ملاقات
gang up
U
ملاقات کردن
official meeting
U
ملاقات رسمی
appointments
U
وعده ملاقات
date
[appointment]
U
قرار ملاقات
appointment
U
وعده ملاقات
meeter
U
ملاقات کننده
appointed day
U
قرار ملاقات
conjuncture
U
ملاقات تصادفی
appointment
U
قرار ملاقات
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
appointments
U
وعده های ملاقات
rendezvous
U
قرار ملاقات گذاشتن
visitant
U
ملاقات کننده مهاجر
appointed days
U
وعده های ملاقات
schedule an appointment
U
قرار ملاقات گذاشتن
obtain an appointment
U
وقت ملاقات گرفتن
revisits
U
دوباره ملاقات کردن
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
dates
[appointments]
U
وعده های ملاقات
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
appointed days
U
قرار های ملاقات
revisit
U
دوباره ملاقات کردن
tryst
U
قرار ملاقات گذاشتن
dates
[appointments]
U
قرار های ملاقات
assignations
U
قرار ملاقات واگذاری
appointments
U
قرار های ملاقات
revisiting
U
دوباره ملاقات کردن
redezvous
U
رانده وو محل ملاقات
trysts
U
قرار ملاقات گذاشتن
assignation
U
قرار ملاقات واگذاری
piggybacking
U
استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor
U
براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
activity
U
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities
U
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
redezvous
U
وعده ملاقات اجتماع مجدد
I have a date with my fiandee.
U
با نامزدم قرار ملاقات دارم
miss an appointment
U
از دست دادن قرار ملاقات
meet
U
معرفی شدن به ملاقات کردن
meets
U
معرفی شدن به ملاقات کردن
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
I'd like to see Mr. ...
U
من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
clamper
U
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
lose touch with
<idiom>
U
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
fix someone up with someone
<idiom>
U
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
It was a mere accident that we met.
U
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
conference
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance
<idiom>
U
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
blind dates
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind date
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
I dont mean to intrude .
U
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekicks
U
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekick
U
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
calendar program
U
ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
calendar program
U
ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
light or lighted
U
رسیدن
peer
U
رسیدن
attain
U
رسیدن
maturate
U
رسیدن
befallen
U
در رسیدن
peering
U
رسیدن
peered
U
رسیدن
get at
U
رسیدن به
attained
U
رسیدن
to come by
U
رسیدن
reach
U
رسیدن
reach
U
رسیدن به
to fetch up
U
رسیدن
to see to
U
رسیدن
arriving
U
رسیدن
arrives
U
رسیدن
reached
U
رسیدن به
reached
U
رسیدن
reaches
U
رسیدن به
accru
U
رسیدن
to come to hand
U
رسیدن
attaint
U
رسیدن به
to come to a he
U
رسیدن
to d. up with
U
رسیدن به
reaching
U
رسیدن
reaching
U
رسیدن به
reaches
U
رسیدن
arrived
U
رسیدن
arrive
U
رسیدن
befalls
U
در رسیدن
befalling
U
در رسیدن
befall
U
در رسیدن
expire
U
به سر رسیدن
catch up
U
رسیدن به
to get at
U
رسیدن به
to catch up
U
رسیدن به
attains
U
رسیدن
befell
U
در رسیدن
comes
U
رسیدن
come
U
رسیدن
acceding
U
رسیدن
accedes
U
رسیدن
acceded
U
رسیدن
accede
U
رسیدن
attaining
U
رسیدن
getting
U
رسیدن
run up
U
رسیدن
aimed
U
رسیدن
escalated
U
رسیدن
approached
U
رسیدن
gets
U
رسیدن
get
U
رسیدن
approaches
U
رسیدن
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
escalates
U
رسیدن
arrival
U
رسیدن
aims
U
رسیدن
overtake
U
رسیدن به
overtakes
U
رسیدن به
overtaken
U
رسیدن به
escalate
U
رسیدن
aim
U
رسیدن
escalating
U
رسیدن
land
U
رسیدن
arr
U
رسیدن
approach
U
رسیدن
over
U
به انتها رسیدن
peaking
U
به قله رسیدن
peaks
U
به قله رسیدن
mature
U
به حد کمال رسیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com