Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
do the trick
<idiom>
U
خیلی خوب کارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to work with a will
U
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
act
U
کارکردن
inactivate
U
بی کارکردن
worked
U
کارکردن
go
U
کارکردن
to pull together
U
با هم کارکردن
goes
U
کارکردن
acted
U
کارکردن
work
U
کارکردن
to work cheap
U
بامزدکم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
to paddle one's own canoe
U
مسقلانه کارکردن
upping
U
اجرا یا کارکردن
collaborate
U
باهم کارکردن
collaborated
U
باهم کارکردن
to pull a lone oar
U
تنها کارکردن
speed
U
سریع کارکردن
speeding
U
سریع کارکردن
speeds
U
سریع کارکردن
operation
U
کارکردن با یک وسیله
upped
U
اجرا یا کارکردن
up
U
اجرا یا کارکردن
to act jointly
U
باهم کارکردن
fags
U
سخت کارکردن
overwork
U
زیاد کارکردن
overworked
U
زیاد کارکردن
toa for a job or position
U
درخواست کارکردن
cooperate
U
باهم کارکردن
overworking
U
زیاد کارکردن
counterwork
U
برخلاف کارکردن
overworks
U
زیاد کارکردن
cowork
U
باهم کارکردن
fag
U
سخت کارکردن
slave
U
سخت کارکردن
run
U
کارکردن موتور
to work together
U
باهم کارکردن
overlabour
U
زیاد کارکردن
slaving
U
سخت کارکردن
runs
U
کارکردن موتور
slaves
U
سخت کارکردن
slaved
U
سخت کارکردن
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
to peg a way at some work
U
پیوسته درسرچیزی کارکردن
moonlighted
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlights
U
بطور قاچاقی کارکردن
refits
U
دوباره اماده کارکردن
refitted
U
دوباره اماده کارکردن
refit
U
دوباره اماده کارکردن
refitting
U
دوباره اماده کارکردن
to act independently of others
U
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
moonlight
U
بطور قاچاقی کارکردن
dejecta
U
کارکردن مزاج مریض
fit to work
U
اماده برای کارکردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
geologize
U
در زمین شناسی کارکردن
passages
U
رویداد کارکردن مزاج
gears
U
کردن اماده کارکردن
gear
U
کردن اماده کارکردن
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
passage
U
رویداد کارکردن مزاج
functioned
U
عمل کردن کارکردن
function
U
عمل کردن کارکردن
functions
U
عمل کردن کارکردن
automation
U
بطور خودکار کارکردن
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
To work like a beaver .
U
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
telecommuting
U
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
frob
U
کارکردن با دسته فرمان وماوس
to turn over
U
واژگون کردن کارکردن دراوردن
drudge
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
to work it
<idiom>
U
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
grind
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi
U
رنج بردن سخت کارکردن
grinds
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
drudges
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
burns
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
crack the whip
<idiom>
U
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
to do a lesson
U
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
dabbles
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification
U
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabbled
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serial
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabble
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reliability
U
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
dabbling
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
wet weight
U
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
faults
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faulted
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment
U
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
fault
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faults
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
degradation
U
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
compatibility
U
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical
U
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
hierarchies
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
mechanizes
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
U
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
error
U
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors
U
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
villainous
U
خیلی بد
dammit
U
خیلی
for long
U
خیلی
not a few
U
خیلی ها
very little
U
خیلی کم
in large quantities
U
خیلی خیلی
very
U
خیلی
many
U
خیلی
ten
U
خیلی
damn
U
خیلی
copious
U
خیلی
highly
U
خیلی
to a large extent
U
خیلی
abysmal
<adj.>
U
خیلی بد
routh
U
خیلی
far and away
U
خیلی
dumpiness
U
خیلی
version
U
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
versions
U
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
He is a loose card .
U
خیلی ول است
Nothing more, thanks.
خیلی متشکرم.
not so hot
<idiom>
U
نه خیلی خوب
mad as a hornet
<idiom>
U
خیلی عصبانی
(as) old as the hills
<idiom>
U
خیلی قدیمی
in seventh heaven
<idiom>
U
خیلی خوشحال
flying high
<idiom>
U
خیلی شادوشنگول
Many thanks!
U
خیلی ممنون!
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
U
خیلی بادقت
get up the nerve
<idiom>
U
خیلی شلوغ
hit bottom
<idiom>
U
خیلی پست
far and away
U
خیلی دور
hand and glove
U
خیلی صمیمی
it is very easily done
U
خیلی به اسانی
too tough
U
خیلی سفت
in cold blood
<idiom>
U
خیلی خونسرد
too bad
<idiom>
U
خیلی بد ،غم انگیز
really sick
U
خیلی محشر
senseful
U
خیلی حساس
giantess
U
زن خیلی قدبلند
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hand in glove
U
خیلی صمیمی
hand and glove
U
خیلی نزدیک
iam in bad
U
خیلی محتاجم
really wicked
U
خیلی محشر
in no time
U
خیلی زود
far off
U
خیلی دور
skin and bones
<idiom>
U
خیلی لاغر
immensurable
U
خیلی قدیم
(a) snap
<idiom>
U
خیلی ساده
stentorian
U
خیلی بلند
tickled pink
<idiom>
U
خیلی شادوخوشحال
I had an awful time .
U
به من خیلی بد گذشت
to pieces
<idiom>
U
خیلی زیاده
ritzy
U
خیلی شیک
once in the blue moon
U
خیلی بندرت
to spread like wildfire
U
خیلی زودمنتشرشدن
toploftiness
U
خیلی متکبر
ultraconservative
U
خیلی محتاط
pixilated
U
خیلی حساس
pianissmo
U
خیلی نرم
To take with a pinch of salt.
U
خیلی جدی نگرفتن
overstrung
U
خیلی حساس
thank you very much
U
خیلی متشکرم
oftentimes
U
خیلی اوقات
swith
U
خیلی عظیم
superrabundant
U
خیلی زیاد
subminiature
U
خیلی کوچک
raff
U
خیلی زیاد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com