English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She takes great care of her appearance U خیلی بسرو وضع خود می پردازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
rattling U خیلی تند خیلی خوب
supererogation U بس پردازی
post processing U پس پردازی
reminiscences U خاطره پردازی
rhythmization U نواخت پردازی
pseudologia fantastica U دروغ پردازی
priority processing U اولویت پردازی
preprocessing U پیش پردازی
symbolism U نشان پردازی
multiprocessing U چند پردازی
reminiscence U خاطره پردازی
head in the clouds <idiom> U رویا پردازی
supererogatory U وابسته به بس پردازی
data processing U داده پردازی
phraseology U عبارت پردازی
theorization U نظریه پردازی
Verbosity. Rhetoric. U عبارت پردازی
teleprocessing U دور پردازی
symbolization U نماد پردازی
file processing U پرونده پردازی
Synectics U بدیعه پردازی
image processing U تصویر پردازی
ideation U اندیشه پردازی
dp U داده پردازی
crystal pulling U بلور پردازی
data processing center U مرکزداده پردازی
document processing U متن پردازی
endocathection U به خود پردازی
exocathection U برون پردازی
circumstantiality U حاشیه پردازی
batch processing U دسته پردازی
naturalism U طبیعت پردازی
list processing U لیست پردازی
call processing U فراخوان پردازی
versification U شاعری قافیه پردازی
dp manager U مدیر داده پردازی
data processing center U مرکز داده پردازی
fantasises U وهم پردازی کردن
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
logomachy U بازی واژه پردازی
fantasising U وهم پردازی کردن
hypergnosis U نکته پردازی بیمارگون
settings U گیرش صحنه پردازی
setting U گیرش صحنه پردازی
fantasizing U وهم پردازی کردن
distributed data processing U داده پردازی توزیعی
fantasize U وهم پردازی کردن
verbiage U درازگویی سخن پردازی
multiprocessing system U سیستم چند پردازی
oratory U فن خطابه سخن پردازی
fantasised U وهم پردازی کردن
fantasized U وهم پردازی کردن
business data processing U داده پردازی تجاری
businedd data processing U داده پردازی تجاری
edp manager U مدیرداده پردازی الکترونیکی
scientific data processing U داده پردازی علمی
locutions U سبک عبارت پردازی
locution U سبک عبارت پردازی
yarns U افسانه پردازی کردن
yarn U افسانه پردازی کردن
hypergnosia U نکته پردازی بیمارگون
list processing langauge U زبان لیست پردازی
fantasizes U وهم پردازی کردن
bribing U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribed U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
indemnification U تاوان پردازی جبران زیان
bribe U رشوه پردازی پرداخت نامشروع
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
rated through put U ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
symbolises U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
remote batch processing U پردازش دستهای از راه دور دسته پردازی از راه دور
villainous U خیلی بد
copious U خیلی
ten U خیلی
damn U خیلی
very little U خیلی کم
to a large extent U خیلی
in large quantities U خیلی خیلی
for long U خیلی
not a few U خیلی ها
dammit U خیلی
many U خیلی
far and away U خیلی
highly U خیلی
abysmal <adj.> U خیلی بد
dumpiness U خیلی
routh U خیلی
very U خیلی
lower most U خیلی پست تر
many people U خیلی اشخاص
many people U خیلی از مردم
many persons U خیلی اشخاص
much was said U خیلی حرفهازده شد
much worse U خیلی بدتر
awesome <adj.> U خیلی خوب
great <adj.> U خیلی خوب
regularly [often] <adv.> U خیلی از اوقات
of vital importance U خیلی ضروری
cool <adj.> U خیلی خوب
a lot of times <adv.> U خیلی از اوقات
frequently <adv.> U خیلی از اوقات
many times <adv.> U خیلی از اوقات
often <adv.> U خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.> U خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.> U خیلی از اوقات
costs and arm and a leg <idiom> U خیلی گرونه
hand in glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی صمیمی
hand and glove U خیلی نزدیک
hand and glove U خیلی صمیمی
I spoke my mind. U من خیلی رک گفتم.
iam in bad U خیلی محتاجم
really wicked U خیلی محشر
lily white U خیلی سفید
level best U خیلی خوب
level best U خیلی عالی
really sick U خیلی محشر
it is very easily done U خیلی به اسانی
Many thanks! U خیلی ممنون!
in no time U خیلی زود
immensurable U خیلی قدیم
overstrung U خیلی حساس
oftentimes U خیلی اوقات
hit bottom <idiom> U خیلی پست
in cold blood <idiom> U خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom> U خیلی خوشحال
mad as a hornet <idiom> U خیلی عصبانی
not so hot <idiom> U نه خیلی خوب
bone dry U خیلی خشک
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
too tough U خیلی سفت
very light U خیلی سبک
ultraconservative U خیلی محتاط
toploftiness U خیلی متکبر
too bad <idiom> U خیلی بد ،غم انگیز
tickled pink <idiom> U خیلی شادوخوشحال
number one U خیلی خوب
get up the nerve <idiom> U خیلی شلوغ
flying high <idiom> U خیلی شادوشنگول
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> U خیلی بادقت
He is a loose card . U خیلی ول است
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
(as) old as the hills <idiom> U خیلی قدیمی
skin and bones <idiom> U خیلی لاغر
precisian U خیلی دقیق
(a) snap <idiom> U خیلی ساده
She is very pretentious. U خیلی ادعادارد
to spread like wildfire U خیلی زودمنتشرشدن
thank you very much U خیلی متشکرم
rotundily U چاقی خیلی
ritzy U خیلی شیک
raff U خیلی زیاد
primely U خیلی خوب
to pieces <idiom> U خیلی زیاده
wicked <adj.> U خیلی خوب
pixilated U خیلی حساس
pianissmo U خیلی نرم
sappy U خیلی احساساتی
swith U خیلی عظیم
superrabundant U خیلی زیاد
subminiature U خیلی کوچک
span new U خیلی تازه
To take with a pinch of salt. U خیلی جدی نگرفتن
skinless U خیلی حساس
once in the blue moon U خیلی بندرت
senseful U خیلی حساس
sick [British E] <adj.> U خیلی خوب
giantess U زن خیلی قدبلند
benedicite U خیلی خوب
infinitely U خیلی زیاد
piping hot U خیلی داغ
often U خیلی اوقات
raucous U خیلی نامرتب
pitch-black U خیلی سیاه
pitch black U خیلی سیاه
precise U خیلی دقیق
highs U خیلی بزرگ
highest U خیلی بزرگ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com