Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bound
U
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gags
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gagged
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gag
U
پوزه بند بستن محدود کردن
qualified
U
مقید محدود
binds
U
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind
U
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind over
U
مقید کردن
bind
U
مقید کردن
peg down
U
مقید کردن
bonding
U
مقید کردن
fettering
U
مقید کردن
binds
U
مقید کردن
fettered
U
مقید کردن
fetter
U
مقید کردن
fetters
U
مقید کردن
to tie up
U
مقید کردن حبس کردن
indenture
U
با سند مقید کردن
condition
U
شرط مقید کردن
to pin somebody down on something
U
کسی را به چیزی مقید کردن
curbs
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
banding
U
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
attaches
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down
U
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
confining
U
محدود کردن منحصر کردن
confine
U
محدود کردن منحصر کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
contract
U
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
set out
U
محدود کردن
containment
U
محدود کردن
abounds
U
محدود کردن
restrict
U
محدود کردن
abounded
U
محدود کردن
abounding
U
محدود کردن
straiten
U
محدود کردن
abound
U
محدود کردن
limit
U
محدود کردن
stint
U
محدود کردن
restricting
U
محدود کردن
restrictions
U
محدود کردن
peg down
U
محدود کردن
restriction
U
محدود کردن
qualify
U
محدود کردن
stints
U
محدود کردن
qualifies
U
محدود کردن
restricts
U
محدود کردن
delimitate
U
محدود کردن
narrower
U
محدود باریک کردن
narrowed
U
محدود باریک کردن
narrowest
U
محدود باریک کردن
compass
U
محدود کردن فهمیدن
narrow
U
محدود باریک کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
terminate
U
محدود کردن خاتمه یافتن
grid current limiting
U
محدود کردن جریان شبکه
terminates
U
محدود کردن خاتمه یافتن
impales
U
محدود کردن میله کشیدن
terminated
U
محدود کردن خاتمه یافتن
impale
U
محدود کردن میله کشیدن
limitation clause
U
شرط محدود کردن مسئوولیت
territorialization
U
محدود کردن بیک ناحیه
restrictive trade practices
U
روشهای محدود کردن تجارت
impaled
U
محدود کردن میله کشیدن
narrow
U
محدود کردن کوته فکر
narrowest
U
محدود کردن کوته فکر
narrowed
U
محدود کردن کوته فکر
narrower
U
محدود کردن کوته فکر
impaling
U
محدود کردن میله کشیدن
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
fire restriction
U
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
withholds
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
assessing
U
تعیین کردن بستن
turn off
<idiom>
U
بستن ،خاموش کردن
shut off
U
قطع کردن بستن
astringe
U
جمع کردن بستن
steek
U
بستن سجاف کردن
block
U
بستن مسدود کردن
blocked
U
بستن مسدود کردن
assesses
U
تعیین کردن بستن
bindings
U
صحافی کردن به هم بستن
assessed
U
تعیین کردن بستن
binding
U
صحافی کردن به هم بستن
assess
U
تعیین کردن بستن
blocks
U
بستن مسدود کردن
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cincture
U
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
stipulates
U
پیمان بستن تصریح کردن
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
to lay on
U
بستن مالیات تحمیل کردن
stipulate
U
پیمان بستن تصریح کردن
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
stipulating
U
پیمان بستن تصریح کردن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
wattle
U
نرده گذاری کردن بستن
To turn the tap on (off).
U
شیر آب را باز کردن ( بستن )
to form a notion
U
اندیشه کردن خیال بستن
stamps
U
نقش بستن منقوش کردن
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
seals
U
مهر و موم کردن بستن
decamps
U
رخت بر بستن کوچ کردن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
decamping
U
رخت بر بستن کوچ کردن
decamped
U
رخت بر بستن کوچ کردن
decamp
U
رخت بر بستن کوچ کردن
seal
U
مهر و موم کردن بستن
to bar apatn
U
بستن و مسدود کردن راه
string
U
مربی خم کردن کمان و بستن زه
feign
U
بخود بستن جعل کردن
stamp
U
نقش بستن منقوش کردن
elastic banding
U
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
laces
U
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
levies
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
setting up
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
trussing
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
lace
U
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
trusses
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunted
U
موازی کردن بستن بسته شدن
set
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
seel
U
چشم خود را بستن کور کردن
trussed
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
truss
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunt
U
موازی کردن بستن بسته شدن
shunts
U
موازی کردن بستن بسته شدن
shut off
<idiom>
U
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
buckles
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckle
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
lacevi
U
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
buckled
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
to occlude
U
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
assembly
U
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
horizon
U
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons
U
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
contract
U
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
clamper
U
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
illmitable
U
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
tamping
U
بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
log
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
reassembles
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
braced
U
بابست محکم کردن محکم بستن
reassembled
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
brace
U
بابست محکم کردن محکم بستن
bounden
U
مقید
limited
U
مقید
conditional
U
مقید
bound
U
مقید
pent
U
مقید
bound up
U
مقید
limiting
U
مقید
particulars
U
مقید
modals
U
مقید
modal
U
مقید
conditionally
U
بطور مقید
qualified endorsement
U
فهرنویسی مقید
qualified confession
U
اقرار مقید
engaged column
U
ستون مقید
qualified power of attorney
U
وکالت مقید
absolutes
U
غیر مقید
absolute
U
غیر مقید
conditional
U
موکول مقید
plenary
U
غیر مقید
plenaries
U
غیر مقید
sub modo
U
مشروط یا مضیق یا مقید
restrictive indorsement
U
پشت نویسی مقید
qualified endorsement
U
پشت نویسی مقید
qualified indorsement
U
فهر نویسی مقید
indenture
U
باسند مقید شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com