Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
face down feed
U
خورد رو به پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
downhaul
U
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
down
U
سوی پایین بطرف پایین
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
feedback
U
پس خورد
passage of arms
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
ate
U
خورد
punch-ups
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
feeds
U
خورد
encounters
U
زد و خورد
feed
U
خورد
encountering
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encounter
U
زد و خورد
card feed
U
خورد کارت
parallel feed
U
خورد موازی
feedback circuit
U
مدار پس خورد
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
cross feed
U
خورد متقابل
melec
U
زدو خورد
drank
U
عرق خورد
drank
U
نوشابه خورد
drank
U
خورد سرکشید
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
pulverizer
U
خورد کننده
regulating slack
U
خورد دادن
face up feed
U
خورد رو به بالا
to sinister in
U
خورد رفتن
pin feed
U
خورد سنجاقی
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
misfeed
U
سوء خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
feedback
U
باز خورد
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
squish
U
خورد کردن
self absorbed
U
در خورد فرورفته
passage at arms
U
زدو خورد
eating
U
خورد و خوراک
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
warfare
U
نزاع زدو خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
diner
U
کسی که شام می خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
underneath
U
پایین
further down
U
پایین تر
lowered
U
پایین تر
lower
U
پایین تر
vide infara
U
پایین
infara
U
پایین
below
U
پایین
neath or neath
U
پایین تر
neath or neath
U
پایین
hypogenous
U
پایین رو
infara
U
پایین تر
lowering
U
پایین تر
bottom
U
پایین
bal
U
از مچ پا به پایین
lower
U
پایین
de-
U
پایین
lowers
U
پایین تر
lower most
U
پایین تر
low
U
پایین
down stairs
U
پایین
dowm
U
پایین
bottoms
U
پایین
lower limit
U
حد پایین
low level
U
پایین
shorter
U
پایین تر
tailwater
U
پایین اب
shortest
U
پایین تر
subatmospheric
U
پایین تر از جو
subteen
U
پایین تر از سن 31
down
U
پایین
shitu
U
پایین
flat
U
پایین
submiss
U
پایین
short
U
پایین تر
below
<adv.>
U
در پایین
hereafter
<adv.>
U
در پایین
beneath
U
پایین
beneath
U
پایین تر
flattest
U
پایین
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
U
در پایین
hereinafter
[formal]
<adv.>
U
در پایین
sub-
U
یا پایین تر
down draft
U
جریان رو به پایین
low wing
U
بال پایین
low frequency
U
فرکانس پایین
decurrent
U
پایین افتاده
lee
U
پایین باد
desceht
U
پایین امدن
down current
U
جریان رو به پایین
disrate
U
پایین اوردن
dim light
U
نور پایین
submaxilla
U
ارواره پایین
low energy
U
انرژی پایین
lower bound
U
کران پایین
shut
U
پایین اوردن
beneath
U
از زیر پایین تر از
depressions
U
پایین دادن
depression
U
پایین دادن
bottom up
U
از پایین به بالا
drive
U
ضربه از پایین
bottommost
U
پایین ترین
prolapse
U
پایین افتادن
subordinates
U
فرعی پایین تر
subordinated
U
فرعی پایین تر
subordinate
U
فرعی پایین تر
subordinating
U
فرعی پایین تر
breast
U
نورد پایین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com