Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rechauffe
U
خوراک دوباره گرم کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scrapple
U
خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
fish and chips
U
خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
gastronome
U
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
the food was smoked
U
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
oligotrophic
U
کم خوراک
foods
U
خوراک
butterpump
U
غم خوراک
repast
U
خوراک
repasts
U
خوراک
mess
U
:یک خوراک
messes
U
:یک خوراک
viands
U
خوراک
chow
U
خوراک
tacks
U
خوراک
keep
U
خوراک
pabulum
U
خوراک
chows
U
خوراک
messmate
U
هم خوراک
passage money
U
خوراک
keeps
U
خوراک
nutriment
U
خوراک
nutriments
U
خوراک
nourishment
U
خوراک
food
U
خوراک
tucker
U
خوراک
tack
U
خوراک
tacked
U
خوراک
tacking
U
خوراک
victuals
U
خوراک
feeds
U
خوراک
intake
U
خوراک
faring
U
خوراک
at mess
U
سر خوراک
fares
U
خوراک
nutrition
U
خوراک
intakes
U
خوراک
fare
U
خوراک
meats
U
خوراک
meat
U
خوراک
feed
U
خوراک
fared
U
خوراک
treat
U
خوراک رایگان
food gathering
U
خوراک اوری
timbale
U
خوراک دلمه
to d. up
U
خوراک گذاردن
dishes
U
سینی خوراک
insect
U
کرم خوراک
frugal food
U
خوراک ساده
dish
U
سینی خوراک
eating house
U
خوراک پزخانه
feedstuff
U
خوراک حیوانات
to give to eat
U
خوراک دادن
gourmet
U
خوراک شناس
gourmets
U
خوراک شناس
regaling
U
خوراک لذیذ
piece de resistance
U
خوراک اصلی
grubs
U
خوراک خواربار
feeder
U
خوراک دهنده
regales
U
خوراک لذیذ
regaled
U
خوراک لذیذ
regale
U
خوراک لذیذ
grubbed
U
خوراک خواربار
grub
U
خوراک خواربار
treated
U
خوراک رایگان
treats
U
خوراک رایگان
feeders
U
خوراک دهنده
menus
U
فهرست خوراک
hors d'oeuvre
U
پیش خوراک
hors d'oeuvres
U
پیش خوراک
suave
U
خوش خوراک
menu
U
فهرست خوراک
food stamps
U
تمبر خوراک
food stamp
U
تمبر خوراک
eating
U
خوش خوراک
eating
U
خورد و خوراک
sitophobia
U
خوراک هراسی
slipslop
U
خوراک ابکی
health food
U
خوراک بهداشتی
health foods
U
خوراک بهداشتی
he partook of fare
U
در خوراک ما شریک شد
heterotroph
U
خوراک گیر
recipe
U
خوراک دستور
recipes
U
خوراک دستور
plats du jour
U
خوراک روز
plat du jour
U
خوراک روز
slops
U
خوراک ابکی
kingfisher
U
ماهی خوراک
junk foods
U
گنده خوراک
meal time
U
وقت خوراک
meal time
U
موقع خوراک
junk food
U
گنده خوراک
cannon fodder
U
خوراک توپ
at meat
U
سر خوراک یا غذا
nourish
U
خوراک دادن
insects
U
کرم خوراک
support
[nourish, feed]
U
خوراک دادن
dosing
U
یک خوراک دارو
snacks
U
خوراک مختصر
doses
U
یک خوراک دارو
viand
U
خوراک ماکولات
boarding house
U
خوابگاه و خوراک
boarding houses
U
خوابگاه و خوراک
chop house
U
خوراک خانه
snack
U
خوراک مختصر
snack
U
خوراک سرپایی
dosed
U
یک خوراک دارو
nourished
U
خوراک دادن
snacks
U
خوراک سرپایی
feeds
U
خوراک علوفه
feeds
U
خوراک دادن
dosages
U
یک خوراک دارو
dosage
U
یک خوراک دارو
nourishes
U
خوراک دادن
preparation of food
U
تهیه خوراک
aliment
U
خوراک دادن
queasiness
U
سنگینی خوراک
feed
U
خوراک علوفه
feed
U
خوراک دادن
dose
U
یک خوراک دارو
autotroph
U
خوراک ساز
gratin
U
خوراک ته دیم دار
cooker
U
چراغ خوراک پزی
kitchener
U
بخاری خوراک پزی
convenience food
U
خوراک پیش پخته
dosed
U
خوراک دوا یا شربت
convenience foods
U
خوراک پیش پخته
fast food
U
تند خوراک تندکار
Primuses
U
چراغ خوراک پزی
Primus
U
چراغ خوراک پزی
trencherman
U
ادم خوش خوراک
nosh
U
خوراک سبک خوردن
kickshaw
U
خوراک خوش مزه
doze
U
دوز یک خوراک دارو
feeding group
U
قسمت خوراک دهنده
feed belt
U
نوار خوراک دهنده
dose
U
خوراک دوا یا شربت
chilies
U
خوراک لوبیای پر ادویه
chilli
U
خوراک لوبیای پر ادویه
chillies
U
خوراک لوبیای پر ادویه
cuisine
U
روش اشپزی خوراک
heaters
U
چراغ خوراک پزی
heater
U
چراغ خوراک پزی
cookers
U
چراغ خوراک پزی
dozing
U
دوز یک خوراک دارو
dozes
U
دوز یک خوراک دارو
dozed
U
دوز یک خوراک دارو
to eat one's mutton
U
یا کسی خوراک خوردن
doses
U
خوراک دوا یا شربت
kitchens
U
محل خوراک پزی
vegetable diet
U
خوراک سبزی دار
chili
U
خوراک لوبیای پر ادویه
Chile
U
خوراک لوبیای پر ادویه
holozoic
U
جانور خوراک گیر
cresture conforts
U
خوراک و پوشاک خوب
throphogen
U
لایه خوراک ساز
he cannot earn his own keep
U
اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
thropholyt
U
لایه خوراک کاه
larders
U
گنجه خوراک خوراکی
larder
U
گنجه خوراک خوراکی
kitchen
U
محل خوراک پزی
spaghetti
U
خوراک رشته فرنگی
dosing
U
خوراک دوا یا شربت
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
helping
U
یک وعده یا پرس خوراک
receiver
U
جعبه خوراک دهنده
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
receiver
U
دستگاه خوراک دهنده
receivers
U
جعبه خوراک دهنده
receivers
U
دستگاه خوراک دهنده
dainty
U
گوشت یا خوراک لذیذ
helpings
U
یک وعده یا پرس خوراک
sanguification
U
تبدیل خوراک بخون
recipes
U
دستور خوراک پزی
revalenta
U
خوراک عدس واردجو
rotisserie
U
مغازه خوراک پزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com